گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
انوار العرفان
جلد دوم
[سوره البقرة ( 2): آیات 63 تا 74 ] ....



ص : 146
اشاره
وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ( 63 ) ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَلَوْ لا فَضْلُ
اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ ( 64 ) وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ ( 65 ) فَجَعَلْناها
نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَ ۀً لِلْمُتَّقِینَ ( 66 ) وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِ ذُنا هُزُواً قالَ
( أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ ( 67
قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ ( 68 ) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ
یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَ فْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ ( 69 ) قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا وَ إِنَّا
إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ( 70 ) قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَۀٌ لا شِیَۀَ فِیها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ
( فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ ( 71 ) وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ ( 72
فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِ ها کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتی وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ( 73 ) ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ
أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَۀِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ
( عَمَّا تَعْمَلُونَ ( 74
ص: 149
[سوره البقرة ( 2): آیات 63 تا 64 ] .... ص : 149
[سوره البقرة ( 2): آیه 63 ] .... ص : 149
اشاره
صفحه 82 از 257
( وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ( 63
ترجمه و شرح .... ص : 149
بنی اسرائیل پس از نزول تورات از قبول آن سرپیچی نموده و مخالفت ورزیدند خدا هم فرشتگان را مأمور کرد تا قطعه عظیمی از
کوه را بالاي سر آنان قرار دهند سپس آنها تسلیم گشته و تورات را پذیرفتند و براي خدا سجده نمودند البته مقصود از این امر
ارعاب یهود بود نه اکراه آنان چنانچه بعضی از مفسرین گفتهاند زیرا در شریعت اکراه نیست اینک میفرماید:
اي بنی اسرائیل واي اولاد یعقوب زمانی را که موسی از طور باز گشته تورات را آورد و ما از پیشینیان شما پیمان اکید گرفتیم تا
بآنچه در تورات است عمل کنند و بآیندگان خود نیز برسانند و چون آنها از وفاي بعهد امتناع و استکبار نمودند قطعه از کوه
فلسطین را کنده و بر بالاي سر آنان قرار دادیم سپس موسی با این تهدید و تخویف بآنها گفت آنچه را که ما در تورات براي شما
آوردهایم قدرت و با جدّ و کوشش فرا گیرید و بآنها عمل کنید و در احکام آن تدبر و تفکر نمائید تا شاید پرهیزگار شوید.
63 ) ص: 150 )
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 150
وینکه بگرفتیم میثاق وجود از شما هم عهد ایمان و سجود
آن یکی بد سابق و این لاحق است شاد جانی کاندر این دو صادق است
فهم میثاق ار ترا در نیّت است عهد سابق لازم کونیّت است
عهد سابق تو شدي موجود از او خود نبودي هیچ و گشتی بود ازو
عهد لاحق سوي او برگشتن است پاس عهدش را از جان بگذشتن است
طور را دادیم رفعت در نمود کان شما را از مراتب فوق بود
نور حق ظاهر شد اندر طور حق گشت روشن هر دو کون از نور عقل
فوق جسم آدمی باشد دماغ کوست جاي عقل گر جوئی سراغ
گفت ز آنرو بر شما فوق است طور هم بود ز او در بدن این حس و زور
از دماغ این قوت و حس در تن است قوه او هم ز فضل ذو المن است
هست پرهیز از نشان هوشمند میپسندد آنچه عقل آرد پسند
عقل را نبود بجز نیک اختیار لا جرم عاقل بود پرهیزکار
رفته رفته تا مقام عشق و حال بار دیگر تا لقاي ذو الجلال
گر بود عقلت به نیکی رهنمون این بود رمز لعل تتّقون
عقل دارد آن تمکن در حصول که کند فهم معانی هم قبول
بر عقول است آن خذوا اي اغلبوا سوي آتیناکم ار داري تو رو
بر کتاب عقل فرقانی گراي زوست توراتت نظاهر رهنماي
63 ) ص: 151 )
[سوره البقرة ( 2): آیه 64 ] .... ص : 151
صفحه 83 از 257
اشاره
( ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ ( 64
ترجمه و شرح .... ص : 151
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند که بنی اسرائیل با آن پیمان محکم و مشهود و هراسانگیز باز از محکم گرفتن و انجام
دستورات روي گرداندند باز فضل و رحمت خداوند شامل حال آنان شد و آنها را دچار عذاب سخت نکرد و پیامبران و مربیانی
فرستاد تا شاید بحسب سنت الهی نفوسشان آماده گشته و از روي ایمان و هوشیاري احکام را بفهمند و اجراء نمایند اینک میفرماید:
سپس شما پس از آن عهد و پیمان از قیام باوامر الهی رو گردان شدید و بعهد خود وفا ننمودید و اگر فضل و رحمت خدا شامل
حالتان نمیشد و شما را براي توبه و بازگشت از گناه مهلت نمیداد از زیانکاران میشدید و کوه بر سرتان فرود میآمد و نابود
میگشتید و گناهانتان آمرزیده نمیشد.
(64)
ص: 152
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 152
باز برگشتند قومی ناتمام سوي ادنی منزل از اعلی مقام
از ره دار السلام روح باز خیره برگشتند بر شهر مجاز
گر نبود از فضل حق وز رحمتش در زیان بودید و دور از حضرتش
فضل حق جز عقل کامل سیر نیست جز زوي ره بر نزول خیر نیست
بد سه ماهی در میان آبگیر دام افکندند صیادان بزیر
آنکه اعقل بد ره دریا گرفت نیم عاقل اندر آن سکنا گرفت
داشت انسی سخت با آن آبگیر لیک فضل عقل بودش در ضمیر
میل سوي آبگیرش خام کرد عقل زدهی واقفش از دام کرد
خویشتن را مرده کرد و باز رست سوي بحر افکند صیادش ز شست
و آنکه هیچ از عقل فرهنگی نداشت پخته شد در آتش و ننگی نداشت
لا جرم عقل است آن فضلی که گفت گر نباشد عقل با خواریست جفت
(64)
ص: 153
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 153
قوله تعالی وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ رفع- یعنی بلند کردن، برداشتن، بالابردن، چنانکه در آیه 253 سوره بقره میفرماید:
مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ.
صفحه 84 از 257
و از این ماده است:
رفیع و رافع یعنی بالا برنده، عالی، والا، چنانکه در آیه 15 سوره غافر میفرماید:
رَفِیعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ یعنی بالا برنده درجهها و صاحب عرش است.
مرفوع- یعنی شریف و با ارزش و بالا برده شده و مؤنثش مرفوعۀ است چنانکه در آیه 14 سوره عبس میفرماید:
فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَۀٍ مَرْفُوعَۀٍ مُطَهَّرَةٍ رفاعۀ- چیزیکه زنان بر پشت میبندند و بر آمده میشود.
و این ماده در ضمن آیات قرآن بمعانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی حبس کردن چنانکه در آیه 154 سوره نساء میفرماید: )
وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثاقِهِمْ ص: 154
یعنی کوه طور را براي اتمام حجت بر فراز سر بنی اسرائیل توقف دادیم و نگه داشتیم.
2) بمعنی تندي نمودن چنانکه در آیه 2 سوره حجرات میفرماید: )
لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ ( 3) بمعنی نشاندن چنانکه در آیه 100 سوره یوسف میفرماید:
وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ ( 4) بمعنی عروج چنانکه در آیه 158 سوره نساء میفرماید:
بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ یعنی بدانید که حضرت عیسی کشته نشد بلکه خداوند او را بسوي خود بالا برد و عروج داد.
5) بمعنی رتبه و درجه دادن چنانکه در آیه 14 سوره مؤمن میفرماید: )
رَفِیعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ یعنی خدا رتبه دهنده بعضی از موجودات بر برخی از موجودات است و صاحب عرش عظیم میباشد.
6) بمعنی برتري و رجحان چنانکه در آیه 32 سوره زخرف میفرماید: )
وَ رَفَعْنا بَعْ َ ض هُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ قوله تعالی لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ خسر- خسران خسار یعنی نقصان و کم شدن چنانکه در آیه 1
سوره عصر میفرماید:
وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ ص: 155
و فعل خسر از باب علم یعلم در ضمن آیات قرآن مجید هم لازم و هم متعدي بکار برده شده است چنانکه در آیه 31 سوره انعام
میفرماید:
قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ ... الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَ هُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ که در آیه اول لازم و در آیه دوم متعدي بکار برده شده
است.
و از این ماده است:
خاسر و خسیر- یعنی زیانکار و جمعش خاسرون است چنانکه در آیه 121 سوره بقره میفرماید:
فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ و مؤنثش خاسرة است چنانکه در آیه 12 سوره نازعات میفرماید:
تِلْکَ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ تخسیر- یعنی بضرر انداختن چنانکه در آیه 63 سوره هود میفرماید:
فَما تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ یعنی مرا نیفزاید جز بخسران انداختن اخسر- اسم تفضیل و جمعش اخسرون است چنانکه در آیه 22 سوره
هود میفرماید:
لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ که حکایت از آن دارد که در روز قیامت بعضیها خاسر و بعضیها اخسراند.
و این ماده در ضمن آیات قرآن بمعانی متعددي استعمال گشته و از آن جمله است:
1) بمعنی درمانده شدن چنانکه در آیه 14 سوره یوسف میفرماید: )
قالُوا لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَۀٌ إِنَّا إِذاً لَخاسِرُونَ ص: 156
صفحه 85 از 257
ولی بعضی از مفسرین گفتهاند معنی آن مستقلا مراد نیست بلکه در ذو المثل گنجانده شده است چنانکه در فارسی نیز گفته میشود
مثل تو نباید چنین کند یعنی تو.
7) قوله تعالی صِ بْغَۀَ اللَّهِ عدهاي از مفسرین و مورخین نوشتهاند بین نصاري مرسوم بود که فرزندان و نوزادان خود را غسل تعمید )
میدادند و بعضی از مواقع داروي زرد رنگی نیز بآب اضافه میکردند و معتقد بودند که این غسل بخصوص با این رنگ معین و
مخصوص که آن را معموریّۀ مینامیدند موجب تطهیر نوزاد از گناه ذاتی که از آدم بارث برده است میگردد در صورتی که هیچ
تعمیدي موجب افاضه روح القدس نگشته و دلیلش صدور قتلها و جنایات و ظلمهائی ناشی از تعمید شدگان است این آیه بر این
اعتقاد بیاساس غیر منطقی خط بطلان کشیده و میفرماید:
بهتر این است که بجاي رنگ ظاهر رنگ حقیقت و خدائی بپذیرید تا در نتیجه روح و جان آنها از هر گونه آلودگی و ناپاکی پاك
گشته و رنگهاي نژادي و تفرقه اندازي از میان برداشته شود.
علی بن ابراهیم در تفسیر خود مینویسد: مراد از رنگ خدائی اسلام است و برخی از مفسرین نیز گفتهاند: منظور از صبغه فطرت
است و فطرت توحید و دین اسلام رنگ خدائی است که هر کس خود را با آن رنگین کند در عالیترین مقام انسانیت قرار میگیرد
و اینکه اسلام را برنگ الهی تعبیر نموده شاید بدینجهت باشد همینطوریکه رنگ موجب ظهور اشیاء میگردد و هر چیزي با رنگ
شناخته میشود همینطور لازم است اسلام و آثار اسلامی در هر مسلمانی ظاهر گردد.
ص: 157
[سوره البقرة ( 2): آیات 65 تا 66 ] .... ص : 157
اشاره
وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ ( 65 ) فَجَعَلْناها نَکالاً لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَۀً
( لِلْمُتَّقِینَ ( 66
[سوره البقرة ( 2): آیه 65 ] .... ص : 157
اشاره
( وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ ( 65
ترجمه و شرح .... ص : 157
خداوند متعال در این آیه شریفه باز یهودیان زمان پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله را مورد خطاب قرار داده و حیله گروهی از یهود
را یاد آوري کرده و عقوبت مانند آنان را که سبب عبرت و پند جامعه بشر است ذکر میکند و در حقیقت از یک واقعه
شگفتانگیزي که تاریخ اسرائیل آن را پنهان داشته پرده بر میدارد زیرا در تورات که سراسر در فضائل و مناقب بنی اسرائیل است از
این واقعه مانند بسیاري از وقایعی که قرآن از آنها یاد آوري نموده ذکر بمیان نیامده است ولی قرآن مجید در این آیه مبارکه بیان
میکند که ما در اثر تجاوز نافرمانی دستور مسخ آنان را صادر نمودیم و آنها نیز مسخ شدند اینک بفرماید:
صفحه 86 از 257
محققا شما حال کسانی را که نسبت بدستور روز شنبه در زمان حضرت داود فرمانی و تعدي نمودند دانستید که بآنها امر کردیم در
روز شنبه از شکار ماهی دست برداشته و مشغول عبادت شوند آنها مخالفت نموده و بشکار ماهی پرداختند تا حضرت داود آنها را
مورد لعن و نفرین قرار داد و ما آنها را بمرتبه حیوانی نزول داده و بصورت بوزینگان طرد شدهاي در آوردیم و سه روز بیشتر زنده
نماندند و همگی در اثر طوفان از بین رفتند.
(65)
ص: 158
[سوره البقرة ( 2): آیه 66 ] .... ص : 158
اشاره
( فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها وَ مَوْعِظَۀً لِلْمُتَّقِینَ ( 66
ترجمه و شرح .... ص : 158
خداوند متعال در این آیه مبارکه بیان میکند که ما این واقعه بی مانند بنی اسرائیل را وسیله عبرت براي یهودیان دوران پیغمبر اکرم و
همچنین به نسلهاي آینده جامعه بشر وسیله عبرت قرار دادیم تا آنها از ارتکاب چنین گناه به پرهیزند و براي پرهیزگاران نیز موجب
زیادت بصیرت و ایمان گشته و در تقوي و پرهیزکاري خود ثابتتر باشند اینک میفرماید:
ما این جریان مسخ بنی اسرائیل و رسوائی آنان را که در اثر نافرمانی نصیب آنها شد درس عبرت براي معاصرین و مشاهده کنندگان
واقعه و همچنین موجب تنبه براي کسانی که بعد از آنها میآیند و نیز پند و اندرز براي پرهیزکاران قرار دادیم تا بیشتر از گناه به
پرهیزند و خشم خدا را بخود جلب نکنند.
از این آیه استفاده میشود:
که عذابهاي الهی در دنیا براي تهدید و تخویف اهل معصیت و موعظه و زیادتی ایمان و بصیرت باهل تقوي است که دست بچنین
گناه و نافرمانی آلوده نکنند تا گرفتار چنین کیفري نگردند.
66 ) ص: 159 )
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 159
باز بشنو الذین اعتدوا چون ز یوم السبت گرداندند رو
روز شنبه بر یهود آن بیفتور روز تقوي بود و تعطیل از امور
بر عبادت تا کند از جان قیام از پی جبران غفلتها تمام
از پی اصلاح عمر رفته بود روز جبران از عثور هفته بود
این عبادت بهر آن گردید وضع اندر اوقات معین تا به نزع
زنگ غفلت تا شود از قلب دور کامد او را از مشاغل در ظهور
آن توجه و آن صلاة معتدل میزداید زنگ غفلتها ز دل
صفحه 87 از 257
شنبه شد از آن روز طاعت بر یهود تا کنند آن روز اصلاح وجود
حیلت آوردند حیلت ساز چند بهر صید آنروز و کردند این پسند
لا جرم اوصاف روحانی تمام سلب شد زان فرقه از نص کلام
تیرگی بر تیرگی افزوده شد صورت اوصاف بد بنموده شد
مسخشان کرد آنکه صورت بند بود صورت بوزینه آمد در نمود
اینکه بوزینه شدند آنقوم پست ز آن بود که بر بشر او اشبه است
هرچه آدم میکند او در فعال میکند تقلید از آن رو شد مثال
از زمان نقد خود وز خلق پیش گفت میکن عبرت اندر حال خویش
آنچه ما بین دو دست و پیش ماست از گذشته و حال ما در مشت ماست
از پی پیشینیان در روزگار گشتهایم از بهر عبرت آشکار
تا ز حال ما مضی گیریم پند وز زمان نقد خود بیچون و چند
چشم عبرت بین اگر در صورت است هر یک از ذرات عالم عبرت است
(65 -66)
ص: 160
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 160
قوله تعالی کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ خسأ- بر وزن ضرب طرد شدن و طرد کردن لازم و متعدي هر دو بکار برده شده است.
و خسوء- بر وزن غرور دور شدن و خیره شدن چشم چنانکه در آیه 108 سوره مؤمنون میفرماید:
اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ یعنی دور شوید و با من سخن نگوئید.
و بطوریکه کشاف و مفردات نوشته در این ماده معنی حقارت و خواري نیز ملحوظ شده است.
و از این ماده است:
خاسئ- یعنی رانده شده و مطرود چنانکه در آیه 4 سوره ملک میفرماید:
ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ و جمعش خاسئون است چنانکه در آیه 166 سوره اعراف میفرماید:
فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ قوله تعالی فَجَعَلْناها نَکالًا نکول- یعنی ترسیدن، بعقب برگشتن، سست و بد دل شدن و از این ماده
است: ص: 161
نکل- بر وزن حسر بمعنی زنجیر و جمعش انکال است چنانکه در آیه 12 سوره مزمل میفرماید:
إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالًا وَ جَحِیماً یعنی نزد ما زنجیرها و آتش بزرگی هست نکال- عقوبتی است که در آن عبرت و ارهاب دیگران باشد
چنانکه در آیه 25 سوره نازعات میفرماید:
فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولی یعنی خدا او را بعقوبت دنیا و آخرت گرفتار کرد.
تنکیل- یعنی عقوبت سخت کردن چنانکه در آیه 84 سوره نساء میفرماید:
وَ اللَّهُ أَشَ دُّ بَأْساً وَ أَشَ دُّ تَنْکِیلًا یعنی خدا در سختگیري محکمتر و در قوت و هیبت و صولت شدیدتر است و عذاب و عقوبتش
سختتر است.
صفحه 88 از 257
ص: 162
توضیحات .... ص : 162
قوله تعالی وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ.
مراد از میثاق در این آیه مبارکه عهد و پیمانی است که از جانب خدا از آنها گرفته شد که بخدا شریک قرار ندهند و بانبیاء او و
روز بازپسین ایمان بیاورند و به وظائف خود عمل نمایند چنانکه در آیه 7 سوره احزاب میفرماید:
إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَۀٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ ...
بنظر بعضی از مفسّرین مراد از عهد خدا همان پیمانی است که خداوند بوسیله حضرت موسی از بنی اسرائیل گرفت که بتعلیمات
تورات عمل کنند و از دستورات الهی سرپیچی نکنند و این عهد و پیمان بعد از آن بود که بکیفر اعمال آنها جبرئیل کوه را بالاي
سر آنها قرار داد.
بعضی از مفسرین گفتهاند که منظور از پیمان در اینجا عبارت از پرستش خداوند و شرك نیاوردن بخدا و نیکی در باره پدر و مادر
و بستگان و اقوام و ایتام و بیچارگان و خوش رفتاري با مردم و به پاي داشتن نماز و اداي زکوة و در پی قتل و خونریزي یکدیگر
نبودن میباشد چنانکه در آیه 83 و 84 سوره بقره میفرماید:
وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً ص: 163
وَ ذِي الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ
... وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ ...
و در برابر این پیمان نیز خداوند عهدهدار شده که آنان را وارد بهشت گرداند و از نعمتهاي بی پایان بهرهمند سازد ممکن است
کسی بگوید پیمان گرفتن از بنی اسرائیل در حالیکه کوه بالاي سر آنها بوده امري است اجباري در صورتی که در تکلیف نباید
اکراه و اجبار باشد جواب دادهاند آیه بیش از ترسانیدن بنی اسرائیل از مخالفت بدستورات الهی دلالت ندارد و اگر این معجزه و
معجزات دیگر حضرت موسی علیه السّلام موجب اکراه و اجبار بود بنی اسرائیل بعد از دیدن اینهمه معجزات مجددا مخالفت
نمیکردند در صورتی که پس از همین آیه میفرماید:
ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ.
و اگر بحد اجبار و اکراه میرسید دیگر مخالفت معنی نداشت و بر فرض اکراه در گرفتن پیمان عملی را که بعدا انجام میدادند از
روي اختیار بوده است بعلاوه اکراه در صورتی ناپسند است که انسان را مجبور نمایند که بضرر خود گامی بردارد ولی اگر از کسی
با اکراه پیمان بگیرند که برنامهاي را که متضمن سعادت اوست انجام دهد ناپسند نیست مانند مریضی که با اجبار بر ضد بیماري وي
مایه کوبی میکنند.
ضمنا این آیه از بزرگترین آیاتی است براي امیدواري گنهکاران زیرا بنی اسرائیل پس از مشاهده این همه معجزات و کرامات و با
اینهمه تهدیدات و دیدن آفات و بلیّات آسمانی باز دست از لجاجت بر نداشتند و بلکه مخالفت را بجائی رسانیدند که گوساله را
بخدائی پرستیدند با اینحال فضل و کرم خداوند ص: 164
شامل حال آنان گردید و آنان را از آفات و بلیات نجات دادند از اینرو گفتهاند:
رحمت حق تعالی بر غضب او سبقت دارد.
و بنظر اهل معرفت رحمت از صفات ذاتی است ولی غضب امر عرضی است که نسبت آن بخداوند باعتبار لغزشها و خطاهائی است
صفحه 89 از 257
که منشاء آن نفس بهیمی است آري از خیر محض ناید مگر خیر محض و شرور و آفات امر عدمی بیش نیستند و منشاء آن جهات
امکانی است نه وجود واحد بحت ازلی.
و علت اینکه ایمان بنی اسرائیل و توبه آنان در این آیه شریفه فضل خدا نامیده شده این است که فضل و خواست خدا سبب آن
گردید یا اینکه منظور از فضل خدا این است که پس از بازگشت و روي گرداندن بنی اسرائیل خداوند آنها را هلاك نکرد بلکه
بآنان مهلت داد تا توبه کنند و گر نه بطور قطع و یقین نابود میگشتند.
قوله تعالی وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً.
افرادي از بشر که بامر تکوینی (کونوا) از صورت انسانی مسخ گردیده و بصورت بوزینه در آمدهاند یکی از دو قسم خارج نیستند
اگر بگوئیم نفس آنها باقی مانده و صورت تبدیل یافته که همان تناسخی است که بادله محکم و قوي بطلانش محرز گردیده است
و اگر بگوئیم روح و بدن وي معدوم گشته و بوزینهاي ایجاد گردیده مخالف ظاهر آیه است، زیرا از آیه چنین مستفاد میشود که
بامر تکوینی خود اشخاص گناهکار که احترام شنبه را نگاه نداشتند آنها اینطور مجازات شدند تا موجب عبرت دیگران باشند در
صورتی که مجازات وقتی صادق آید که حقیقت انسان بادراکات نفسانی باقی مانده و بصورت بوزینه در آمده أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 2، ص: 165
باشند و جلو مردم خجالت کشیده و معذب گردند و بازگشت آن هم به تناسخ است که بطلانش واضح میباشد.
مفسرین در جواب نوشتهاند: تناسخی که بطلانش ظاهر است باین نحو است که روح و نفس انسانیکه مرده ببدن جنین در رحم بر
گردد زیرا اگر آن بدن داراي روح و جان باشد لازم آید که دو روح بیک بدن تعلق بگیرد و این از محالات عقلیه است و اگر
داراي روح و جان نباشد وقتی که مستعدّ براي فیضان روح گردید از مبدء فیّاض روح و نفس به وي اضافه میگردد زیرا بخل در
مبدء فیاض تصور ندارد چگونه میتوان قدرت غیر متناهی و فیض عام الهی را محدود بعدد معدودي از ارواح نمود که اینها در ابدان
متردّد باشند لکن مسخ غیر از تناسخ است زیرا مسخ بآن میگویند انسانیکه بامر تکوین الهی از صورت انسانی بصورت حیوانی در
آمده آن روح و روان و حقیقت انسانی وي بجاي خود باقی است لکن آن ملکات رذیله و آن اوصاف حیوانیهاي که در نفس وي
پدید آمده وقتی خیلی قوت گرفت ممکن است در ظاهر و در صورت نمایان گردد گر چه بروز این ملکات نفسانی چنانکه از جمله
یوم تبلی السرائر معلوم است روز قیامت میباشد لکن ممکن است در این عالم نیز بخاطر عبرت دیگران یا باظهار معجزه پیغمبران یا
حکمت دیگري ظهور نموده باشد لذا آن فردي که بصورت بوزینه در آمده همان شخص است که بوده لکن صورت عرضی و
هیکل بدن وي تغییر یافته است نه اینکه حقیقت روح یا حقیقت بدن وي تغییر یافته باشد بلکه وي انسان بوزینه نما است یعنی باعتبار
ملکه و صفت بوزینهاي که در وي رسوخ نموده صورت بوزینه بخود گرفته است و شاید کسانیکه مسخ شدند و بصورت بوزینه در
آمدند میفهمیدند که صورت آنها عوض شده و همچنین دیگران نیز آنها را میشناختند چنانکه در أنوار العرفان فی تفسیر القرآن،
ج 2، ص: 166
قیامت هم همین طور است که هر کس بصورت اعمال خویش ظاهر میگردد که هم خودش خود را میشناسد و هم دیگران
میفهمند که این فلانی است که بصورت اعمالش در آمده است.
بنظر مجاهد اینها براستی مسخ نشده و بصورت بوزینه در نیامدند بلکه قرآن بعنوان مثل این مطلب را ذکر نموده است چنانکه در
آیه 5 سوره جمعه نیز میفرماید:
مثلهم کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً.
و نیز از مجاهد نقل شده که وي گفته منظور آیه این است که دلهاي آنان مسخ شده و چون بوزینگان موعظه و بیان عذاب و عقاب
در آنان اثر نمیگذاشت. در هر حال تهدیدي است براي یهود که اگر از همان راهی که پدرانشان رفتند بروند گرفتار همان نوع
صفحه 90 از 257
عذابها خواهند شد و سرنوشتی مانند سرنوشت پدرانشان خواهند داشت.
ص: 167
روایات .... ص : 167
1) در کتاب محاسن از امام جعفر صادق علیهما السّلام روایت شده که از آنحضرت از تفسیر خذوا ما آتیناکم بقوة پرسیدند که آیا )
منظور قوت بدن است یاقوت قلب فرمود هر دو.
2) در تفسیر امام از حضرت حسین بن علی علیهما السّلام روایت نموده که آن حضرت فرمودند اگر بنی اسرائیل از خدا )
میخواستند که بحق محمّد و آل او نیات آنان را ثابت و اعتقادات آنها را مصون فرماید و از عناد و لجاجت ایمن بدارد البته آنها را
از نقض پیمان حفظ میکرد ولی تقصیر نموده و همواره لجاج میکردند.
3) پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند: اي گروه مسلمانان و شیعیان سجده کردن شما مانند کفار بنی اسرائیل براي غیر خدا )
نباشد و صمیمانه بوحدانیّت حق ایمان داشته و بشکرانه الطاف خدا سجده کنید.
4) حضرت امام حسن عسکري فرمود امام زین العابدین فرموده است: )
خداوند تبارك و تعالی این طایفه را بخاطر مخالفت در صید ماهی مسخ نمود چگونه خواهد بود حال کسانیکه به پیغمبر هتک
حرمت کردند و اولاد او را بقتل رساندند گرچه خداوند آنها را مسخ نکرد ولی در آخرت ایشان را چند هزار برابر مسخ شدگان
عذاب خواهد کرد.
5) حضرت امام حسن عسکري علیه السّلام در تفسیر آیه وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ فرمودند یعنی اي بنی اسرائیل بیاد آورید زمانی را که )
از شما عهد و پیمان گرفتیم که بتورات عمل کنید و بآنچه از فرقان براي اقرار به نبوت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و ولایت أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص: 168
علی علیه السّلام و اولادش بشما نازل کردیم ایمان آورده و بفرزندان خودتان و آنها هم ببعد از خودشان همینطور تا آخر دنیا
برسانند که آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله اشرف مخلوقات هستند و تسلیم امر ایشان شوند و شما تکبر ورزیده و از قبول عهد و
پیمان امتناع ورزیدید آنگاه بجبرئیل امر نمودیم قطعه از کوه فلسطین را که مساحت آن از چهار جهت یکفرسخ در یک فرسخ بود
بلند کرده و بالاي سر شما قرار دهد سپس موسی گفت اگر ولایت و دوستی محمّد صلّی اللّه علیه و آله و آل او را قبول نکنید این
کوه بر سرتان فرود خواهد آمد جز معدودي که از راه حقیقت و واقع قبول نمودند ما بقی با اکراه پذیرفتید و سجده که کردید و
صورتهاي خود را که بخاك مالیدید.
بیشتر شما قصد خضوع و تواضع را براي خدا نداشتید و پیوسته نگران بودید که آنکوه بر سرتان فرود میآید یا نه.
6) از امام محمّد باقر و امام جعفر صادق علیهما السّلام روایت شده که مراد از جمله لما بین یدیها کسانی هستند که ناظر واقعه )
بودند از مردمان نواحی آنشهر و مراد از و ما خلفها سائر مردمان و جامعه توحید میباشند.
ص: 169
تجزیه و ترکیب .... ص : 169
قوله تعالی وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ.
صفحه 91 از 257
اذ ظرف زمان و عامل آن جمله اذکروا میباشد اخذنا فعل ماضی و مصدر آن اخذ است میثاقکم از ماده وثوق و مضاف بضمیر
خطاب رفعنا فعل ماضی فوق ظرف و منصوب الطور مفعول جمله خذوا فعل امر و مصدر آن اخذ است ما آتیناکم موصول و صله و
مفعول جمله بقوة متعلق بجمله و اسم مصدر و اذکروا ما فیه جمله معطوف و بهیئت امر و اسم مصدرش ذکر میباشد لعلکم تتقون
لعل حرف ترجی تتقون فعل مضارع و مورد رجاء مصدرش القاء است.
قوله تعالی ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ- ثم حرف تفریع و ترتیب تولیتم فعل ماضی مخاطب و مصدر آن تولی است من بعد ذلک ظرف
مجرور فلو لا فضل اللّه فاء حرف تفریع لو حرف امتناع و لا حرف نافیه و مفاد کلمه لو لا امتناع میباشد فضل اللّه مبتداء و اسم مصدر
و مضاف و رحمته معطوف و مضاف و خبر جمله محذوف است لکنتم من الخاسرین جمله جوابیه و مقرون بحرف لام میباشد و
جمله ناقصه دلالت بر دوام دارد الخاسرین بصورت فاعل و مجرور و مصدر آن خسران است.
قوله تعالی وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ لقد علمتم- لام توطئه قسم علمتم فعل ماضی مخاطب، و موصول و صله أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص: 170
بجاي دو مفعول میباشد اعتدوا فعل ماضی و مصدرش اعتداء است منکم من حرف تبعیض و خطاب بجامعه یهود فی السبت ظرف و
بیان موضوع السبت اسم مصدر بمعنی قطع فقلنا لهم کونوا قردة- جمله تفریع کونوا مقول قول قردة جمع و خبر کان خاسئین جمع و
حال و مفرد آن خاسی است.
قوله تعالی فَجَعَلْناها نَکالًا لِما بَیْنَ یَدَیْها وَ ما خَلْفَها جمله تفریع ضمیر، مفعول اول نکالا اسم مصدر و مفعول دوم لما بین یدیها- ما
موصول بین ظرف و منصوب و مضاف یدیها مثنّی و مجرور مضاف بضمیر و مفرد آن ید است و ما خلفها ما موصول خلف صفت
مشبهه و موعظۀ للمتّقین موعظه اسم مصدر و مفعول دوم جمله للمتقین جمع و مجرور و مفردش متّقی است.
ص: 171
[سوره البقرة ( 2): آیات 67 تا 74 ] .... ص : 171
[سوره البقرة ( 2): آیه 67 ] .... ص : 171
اشاره
( وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ ( 67
ترجمه و شرح .... ص : 171
نشانههاي اساسی نقش بنی اسرائیل کاملا در داستان گاو آشکار میشود و خوب معلوم میگردد که چگونه پیوند میان دلهاي ایشان با
سر چشمه زلال و شفاف ایمان بغیب و اعتماد بخدا و آمادگی براي تصدیق بآنچه پیغمبران از جانب خدا میآورند بریده شده است
و نیز آشکار میشود که چگونه این قوم هنگام انجام تکالیف خویش متوسل بعذر و بهانه میشوند و از روي تیرگی و چیرگی زبان
بریشخند میپردازند و وقتی موسی دستور بریدن سر گاوي را بآنان میدهد آن را شوخی و مسخره میپندارند و موسی با لحن ملایم
و تعبیر پرمغز میگوید:
أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ نسبت بازیگرفتن دیگران بیک مرد الهی از هر نسبت ناروائی نارواتر و نابجاتر است زیرا بازیگرفتن
دیگران کار مردم پست و فرومایه است اینها هستند که دیگران را ملعبه هوا و هوس خود میسازند و ارزش خود و دیگران را
صفحه 92 از 257
نمیشناسند و چون استهزاء نتیجه جهل و گناه بزرگی است از این رو موسی در جواب این تهمت استعاذه کرد نه استغفار یا تبرّي از
آن زیرا استعاذه و طلب ص: 172
پناهندگی در باره معصیت یا گناهی است که توبه و استغفار براي دفع یا رفع آن کافی نیست اینک میفرماید:
اي بنی اسرائیل بیاد آورید هنگامی را که پیشینیان شما در میان خود کشته یافتند و ندانستند کشنده او کیست و چون این واقعه نزد
آنها پیش آمد بسیار بزرگ و ننگ آور بود لذا از حضرت موسی خواستند که از خدا بخواهد تا کشنده را معرفی نماید موسی هم
طبق دستور خدا بقوم خود گفت خدا امر میکند ماده گاوي را ذبح کنید و یکی از اعضاء آن ماده گاو را ببعضی از اعضاء این
کشته بزنید تا زنده شود و قاتل خویش را معرفی کند و آنها به شگفت آمده و گفتند آیا ما را مسخره میکنی ما میخواهیم قاتل را
بما معرفی کنی تو میگوئی گاوي را بکشید موسی گفت بخدا پناه میبرم که از جاهلان باشم و کسی را مسخره کنم زیرا شوخی و
استهزاء کار اشخاص جاهل و نادان است.
از این آیه استفاده میشود که:
استهزاء جز از نادان صادر نمیشود.
(67)
ص: 173
[سوره البقرة ( 2): آیه 68 ] .... ص : 173
اشاره
( قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ ( 68
ترجمه و شرح .... ص : 173
بنی اسرائیل پس از پاسخ حضرت موسی علیه السّلام که فرمودند: مسخره و استهزاء مل افراد نادان و جاهل است و فرستاده خدا از
هر گونه اعمال نابجا پیراسته است بجاي آنکه درك نمایند که امر جدي است و باید بیدرنگ اجراء گردد شروع به پرسشهاي بیجا
نموده و با این پرسشهاي سبکسرانه کار را بر خود دشوار نمودند زیرا مورد دستور در ابتداء امر بقره بصورت نکره بود و هیچ قید و
شرطی در آن نبود و اگر وي را ذبح میکردند از عهده تکلیف بر آمده بودند ولی با عباراتی که در آن شک و سبکسري و خود
پسندي ظاهر است میگویند از خدایت بخواه بیان کند که این چگونه گاوي است و بجاي ربّنا- ربّک بکار میبرند و گویا خداي
موسی را از خداي خویش جدا میدانند و این جمله را در درخواستهاي بعدي چند بار تکرار میکنند موسی در جواب آنها اعلام
میدارد که: خدا میفرماید:
گاوي باشد میان، سال بدینمعنی نه آنقدر پیر و از کار افتاده باشد و نه آنقدر جوان که نزائیده باشد با پند آمرانه میفرماید پس از
این توصیف بیدرنگ آنچه ص: 174
را مأمورید انجام دهید و با بهانه تراشی دستور خدا را بتأخیر نیندازید.
اینک میفرماید:
بنی اسرائیل بجاي تسریع در اجراي امر الهی گفتند از خداي خود بخواه که صفات ماده گاوي را که ما باید بکشیم براي ما روشن
فرماید که آن چگونه باید باشد موسی گفت خدا میفرماید: ماده گاوي باید باشد که نه پیر و از کارافتاده باشد و نه بکر و جوان،
صفحه 93 از 257
بلکه بین ایندو باشد پس اگر میخواهید قاتل شناخته شود هر چه زودتر بآنچه مأمور هستید عمل کنید و سخت نگیرید تا خدا هم
سخت نگیرد.
از این آیه استفاده میشود که:
دستورات و فرامین الهی را باید بدون چون و چرا انجام داد و در کارها هم نباید سختگیري نمود.
(68)
ص: 175
[سوره البقرة ( 2): آیه 69 ] .... ص : 175
اشاره
( قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ ( 69
ترجمه و شرح .... ص : 175
اگر کسی واقعا خواستار راهنمائی بود همین اندازه براي وي کافی بود که پیغمبرشان دوبار آنان را براه راست دلالت نمود و بایشان
فرمود: هر گاو میانه سالی را میتوانند قربانی کنند و بار از دوش خود بردارند و فرمان پروردگار را اطاعت نمایند ولی بنی اسرائیل
همان بنی اسرائیل است زیرا با اینکه وضع گاو مشخص گردیده باز بهانه گیري را کنار نمیگذارند و با اینکه دستور داده شده، که
بآن عمل کنند باز میگویند پروردگارت را بخوان تا براي ما آشکار نماید که رنگ آن گاو چه باشد لذا میفرماید:
باز یهود از موسی توضیح خواستند و گفتند از پروردگار خود بخواه که براي ما روشن سازد رنگ این ماده گاو چگونه باید باشد
موسی گفت خدا میفرماید:
گاوي باشد که داراي رنگ زرد یکدست و خالص و صاف باشد که بینندگان و نگاه کنندگان را شاد و مسرور نماید و باعجاب وا
دارد.
با استیضاحات مکرر یهود معلوم میشود که آنها در اجراي دستورات الهی مصمم نبودند بلکه قصد داشتند از اجراي فرمان شانه
خالی کنند.
69 ) ص: 176 )
[سوره البقرة ( 2): آیه 70 ] .... ص : 176
اشاره
( قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ ( 70
ترجمه و شرح .... ص : 176
بنی اسرائیل در آغاز کار در فراخی بودند و خود دایره اختیار را بر خود تنگ کردند و ناچار شدند که بجستجوي گاو میانه سالی
صفحه 94 از 257
برخیزند که رنگ زرد پررنگ داشته باشد و لاغر و بدشکل نباشد بلکه بدان سان باشد که مایه شادي بینندگان گردد و عجیب
اینجا است که باین مقدار هم کفایت نکرده و بر خیره- سري خود ادامه دادند تا کار را بیشتر سخت کنند و ایندفعه بسؤال از ماهیت
پرداختند و بموسی گفتند از خدایت بخواه که بما بیان کند این چه گاوي است زیرا این گاو بر ما مشتبه شده تا بلکه گاو مورد نظر
را بیابیم اینک میفرماید:
آنها گفتند از پروردگارت بخواه تا براي ما روشن سازد این گاو چگونه گاوي است آیا باید کار کننده باشد یا چرنده؟ زیرا این
گاو براي ما مشتبه گردیده است و این اوصاف بر بسیاري از گاوان منطبق میگردد اگر خدا بخواهد ما بآن گاو مورد نظر راه
خواهیم یافت. از این آیه استفاده میشود که یهود از اجراي فرمان خدا قصد طفره داشتند و نمیخواستند آن را انجام بدهند.
(70)
ص: 177
[سوره البقرة ( 2): آیه 71 ] .... ص : 177
اشاره
قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَۀٌ لا شِیَۀَ فِیها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ
(71)
ترجمه و شرح .... ص : 177
موسی در جواب آنها گفت: خدا میفرماید: گاوي باشد که براي شخم کردن زمین و شیار رام نشده باشد و کار آن آب کشی براي
زراعتها نباشد و از تمام این کارها معاف و از تمام عیوب مبرّي و سالم باشد و داراي رنگ یک پارچه باشد و هیچ رنگ دیگري در
آن نباشد وقتی بنی اسرائیل این صفات را شنیدند گویا سؤال دیگري براي بهانه جوئی نداشتند گفتند اکنون گفتار حق را براي ما
آوردي و صفات آن گاو را براي ما روشن کردي و دانستیم این ماده گاو از آن کیست سپس آن گاو را به پانصد هزار دینار
خریدند یا اینکه قرار شد پوست آن گاو را پر از طلا کرده و بصاحب آن بدهند و جریان را بموسی گفتند موسی فرمود چارهاي جز
خریدن و کشتن آن ندارید لذا گاو را بهمین شرط خریدند و آن را سر بریدند ولی براي گرانی قیمتش مایل نبودند این کار را
انجام دهند امّا ناچار مانده و آن را خریده و ذبح کردند.
(71)
ص: 178
[سوره البقرة ( 2): آیه 72 ] .... ص : 178
اشاره
( وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ ( 72
ترجمه و شرح .... ص : 178
صفحه 95 از 257
بنی اسرائیل شخصی را کشته بودند و هر کس تهمت این گناه را از خود دور میکرد و آن را بگردن دیگري میانداخت و شاهدي
هم در کار نبود خدا چنین خواست که حق را بر زبان کشته پدیدار سازد و کشتن گاو وسیلهاي بود براي زنده کردن آن شخص
کشته شده و از خود آیه که میفرماید خداوند آنچه را که مخفی داشته بودید آشکار میسازد معلوم میشود که عدهاي از اصل
جریان مطلع بوده و قاتل را میشناختهاند و شاید اعتراض و سؤالات گوناگون آنان هم براي همین بود که این کار انجام نشود تا
مطلب روشن گردد اینک میفرماید:
بیاد آورید زمانی را که قتل نفسی نمودید سپس در باره قاتل آن شخص به نزاع پرداختید و هر یک دیگري را بکشتن او متهم
ساختید ولی خداوند آنچه را که شما پنهان میکردید و نمیخواستید آشکار شود آشکار نمود و از پرده خفا خارج ساخت و شاید
خداوند متعال با این خطاب به یهودان معاصر پیغمبر اسلام میفهماند آنچه را که شما از اخبار پیشینیان و معایب خودتان مطلع
هستید و مخفی میدارید خداوند میتواند آنها را از خفا خارج نموده و آشکار سازد.
(72)
ص: 179
[سوره البقرة ( 2): آیه 73 ] .... ص : 179
اشاره
( فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتی وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ( 73
ترجمه و شرح .... ص : 179
پیش آمد قتلی که همگی بنی اسرائیل را تکان داد و سر و صدائی راه انداخت گویا بموسی فرصتی داد که این دستور را با آنکه
اجرائش بر یهود بسی سنگین بود اعلام نماید و یهود براي کشتن گاو، همه گاوي را در میان گذارند و در خرید و کشتنش شریک
شوند و آن را ذبح کنند تا با این خاطره، تقدیس و پرستش آن از خاطرها برود و اثر این اجتماع عمومی در نفوس کوچک و
بزرگ باقی بماند و همچنین کشتن گاو وسیلهاي بود براي زنده کردن آن شخص کشته شد باین ترتیب که پارهاي از گاو کشته
شده را باو بزنند و او زنده شود.
چنین شد و آن مرد برخواست و خود از کشنده خویش آگاهی داد تا شک از میان برود و با استوارترین برهان حق آشکار و باطل
خوار گردد و نیز داستان گاو کشی براي روشن ساختن یک حقیقت بزرگ که عبارت از معاد جسمانی است صورت گرفته است
زیرا در پاره گوشت گاو، نیروي زنده کردن وجود ندارد بلکه تنها وسیله صوري است که قدرت خدا را آشکار میسازد اینک
میفرماید:
سپس بوسیله حضرت موسی علیه السّلام بآنان گفتیم قسمتی از آن گاو را به ص: 180
مقتول بزنید تا زنده شود و قاتلش را معرفی کند و چون چنین کردند کشته در حالی که خون از گردنش میریخت ایستاد و گفت
یا نبی اللّه این دو تن پسر عموهاي من بخاطر دختر عمویم بر من حسد بردند و مرا کشتند و مرا در کوي این گروه انداختند تا دیه
مرا بگیرند و بعد افتاد و مرد موسی آن دو مرد را دستگیر ساخت و بکیفر اعمالشان رسانید سپس میفرماید:
خداوند مردگان را چنین زنده میکند و آیات و نشانههاي قدرت و توانائی را بشما نشان میدهد شاید که شما تعقّل و تفکّر نمائید و
صفحه 96 از 257
بدانید که خدا بر زنده کردن همه مردگان قادر و توانا است و میتواند همه آنها را در آخرت زنده نماید بلکه جاندهنده و میراننده
همه موجودات خدا است.
ضمنا بیان این داستان یکی از دلایل صدق نبوت پیغمبر اکرم بود زیرا بیان آن جز از راه وحی و یا مطالعه کتب پیشینیان بکسی
مقدور نبود و چون میدانستند که او درس نخوانده و کتابی را مطالعه نکرده لذا پی بردند که اطلاعات او منحصر بوحی میباشد از
اینرو پس از شنیدن این قصهها عدّهاي از یهود نبوت پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله را تصدیق نمودند.
(73)
ص: 181
[سوره البقرة ( 2): آیه 74 ] .... ص : 181
اشاره
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَ دُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ
( الْماءُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَۀِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ( 74
ترجمه و شرح .... ص : 181
موسی آن همه آیات را در مظاهر محسوس نشان داد تا دشمن را درهم شکند و دوست پیرو را از سکون باطنی و ذلت نجات بخشد
و در آخر کار گوساله معبود و گاو محبوب را سوزاند و ذبح کرد شگفتا که پس از این همه تدبیر و آیات دلهاي آنان قسی و
سخت شد و مانند سنگ بلکه از آن هم سختتر گردید زیرا نه پذیراي حق و نه داراي حیات معنوي است نه از درونش عواطف و
خیر میجوشد نه پند و حکمت و عبرت از راه گوش و چشم بضمیر و وجدان خشک و مرده آنها راه مییابد و نه در مقابل عظمت
و قدرت و آیات محسوس سر فرود میآورد در صورتی پارهاي از سنگها در دل کوه مرکز جریان چشمهها میشوند و پارهاي از آنها
میشکافد و قطرات آب از آنها تراوش میکند و پارهاي دیگر در برابر قهر و آیات خداوند فرو میریزد اینک میفرماید:
سپس دلهاي شما پس از ظهور این همه آیات باهرات و معجزات مانند سنگ ص: 182
سخت بلکه سختتر شد زیرا از بعضی از سنگها نهرهاي آب بسرعت و کثرت جاري میشود و پارهاي از آنها شکاف بر میدارد و
قطرات آب از آن تراوش میکند در صورتی که از دلهاي شما نه نفعی بکسی میرسد و نه حق خدا را ادا میکنید و نه از اموال و
احشام خود زکاة و تصدقی میدهید و نه باحسانی کسی را مینوازید و نه بداد بینوائی میرسید امّا پارهاي از سنگها از ترس خداوند از
فراز کوه بزیر میافتند ولی در دلهاي شما یهودان هیچگونه خوف و خشیتی ظاهر نمیگردد و حال آنکه خدا از اعمال شما غافل
نیست و همه را دقیقا میبیند و جزاي کامل آن را بشما خواهد داد.
(74)
ص: 183
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 183
وینکه موسی گفت از رب البشر قوم را امر است بر ذبح بقر
صفحه 97 از 257
نفس حیوانی است گاو و کشتنش در ریاضت فرض داند ذي فنش
ذبح او منع وي است از هر هوا وز فعالش باز بگرفتن بجا
قوم گفتند این است هزو و ریشخند یا گرفتن آنچه ناید در پسند
همچو فرعون آوري امري شنیع تا باستهزاء کنی ما را مطیع
گفت موسی میبرم بر رب دین من پناه از قول و فعل جاهلین
قوم گفتند از خدا میکن سؤال کآن چه باشد چیستش یعنی خصال
گفت نبود این مسن لا فارض است نه بر او آثار پیري عارض است
تا که زایل باشد استعداد او محکم است و بی خلل بنیاد او
هم نباشد بکر یعنی بس جوان که بود نامستعد و ناتوان
تا شماري قاصر و ناقابلش هم بود حمل ریاضت مشکلش
بل عوان است آن نه پیر و نه جوان هست یعنی در میان این و آن
واجب است این نزد عقل ذو الفنون از بیان فافعلوا ما تؤمرون
قوم گفتند از خدا خواه این زمان تا چه باشد رنگ او بهر نشان
گفت گوید حق که رنگ اوست زرد هر که زین رنگش شناسد اوست مرد
از لقایش ناظرین گردند شاد نور استعدادش آمد چون زیاد
قوم گفتند اشتباه افزوده گشت زین بقر افزون بود در کوه و دشت
خواه از حق تا بما واضح شود بیتشابه اصل آن لایح شود
ص: 184
گر خدا خواهد مگر یابیم بخت وز گروه مهتدون باشیم سخت
گفت گوید لا زلول است این بقر نیست سرکش تا بود دور از اثر
بلکه منقاد است بر امر و مطیع زیر بار شرع آید بس سریع
در شیار ارض آید بر مراد دارد استعداد یعنی بر سداد
آب ندهد حرث یعنی عاریست از معارف وز حکم گر کاریست
سالم است از هر علامت در سراغ نیست او را هیچ اصلا نقش و داغ
یعنی آزاد است ز آداب و سنن هم ز عادات و شرایع بی سخن
قوم گفتند این زمان بی کم و کاست جئت بالحق یعنی آوردي تو راست
گشت ثابت بهر طلاب کمال آنچه بود آن مشتبه بی قیل و مال
گاو را کشتند و فعلی نیک بود لیک ترکش قوم را نزدیک بود
ز آنکه ما کادوا بر این بودش دلیل که نبد نزدیک این فعل جمیل
بود شیخی اندر اسرائیلیان صاحب مال و منال و قدر و شان
بود او را یک جوان خوبرو بهر میراث آن بنی اعمام او
مرد را کشتند و مخفی ساختند نعش او را بر کنار انداختند
طرح بر اسباط اسرائیل شد بس پی این قتل قال و قیل شد
صفحه 98 از 257
بوده هم گویند بهر وصلتی این عمل ز ابناي عم یا عمتی
دفع میکردند هر قومی ز خود تا بذبح عجل از حق امر شد
پس زدند اعضاي او بر کشته باز زنده گشت و شد برون از پرده راز
داد قاتل را نشان در ساعت او از میان برخواست حرف و گفتگو
این چنین حق زنده سازد مرده را تا کند چون عاشق دلبرده را
تا کنید اندیشه در آیات او پی برید از وصف او بر ذات او
ص: 185
گشت قاسی پس شما را دل چو سنگ سختتر ز ان بلکه دل بگرفته زنک
بعد ذلک کالحجاره او اشدّ بعد از آن آیت چنین شد بیرشد
سختتر از سنگ بودن آهن است قلبها بسیار از آن روئین تنست
که نیابند از مواعظ لینتی یا که تنبیه از ظهور آیتی
سنگها هم ز آنکه دارند اختلاف در جمودت هم بنرمی بی خلاف
بعضی از آن گردد اندر سودها منفجر ز آن آبها و رودها
سنگها منشق شود بسیار از آن تا شود زان آبهاي خوش روان
باز میآیند بعضی ز آن فرود خشیت حق را ز تأثیر وجود
همچنان کز کوه بینی سنگها ریزد و هابط شود فرسنگها
نیست حق غافل ز فعل نیک و دون گر نه اي غافل ز عما تعملون
ص: 186
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 186
قوله تعالی أَنْ تَذْبَحُوا ذبح- یعنی سر بریدن و بعقیده راغب اصل ذبح پاره کردن گلوي حیوانات است و بمعنی مذبوح نیز بکار برده
میشود ناگفته نماند اگر اصل ذبح در باره حیوانات باشد در غیر آن بطور مجاز و تشبیه بکار رفته است چنانکه در آیه 107 سوره
صافّات میفرماید:
وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ مراد از ذبح در این آیه مبارکه مذبوح و قربانی است.
از این ماده است:
مذبوح- یعنی ذبح شده تذبیح- یعنی سر بریدن بطور مداوم زیرا تکثیر یکی از معانی باب تفعیل است چنانکه در آیه 49 سوره بقره
میفرماید:
یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ یعنی پسران شما را بطور مداوم سر میبریدند و زنتان را زنده میگذاشتند قوله تعالی لا فارِضٌ وَ
لا بِکْرٌ بکر یعنی سالم و دست نخورده و جمعش ابکار است چنانکه در آیه 36 سوره واقعه میفرماید:
إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً ص: 187
یعنی ما آنها را بطرز مخصوصی آفریده و آنها را بکر و دست نخورده قرار دادیم.
بنظر راغب اصل این کلمه بکره بضم اول است یعنی اول روز و چون کسی اول روز خارج شود گویند بکر فلان و بحیوانی که
صفحه 99 از 257
نزائیده بکر گویند زیرا نزائیدن اول است و زائیدن مرحله دوم و بدوشیزه بکر گویند چون این حالت پیش از ثیّب بودن است چنانکه
در آیه 68 سوره بقره میفرماید.
لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ یعنی نه پیر است که زمان زائیدنش گذشته باشد و نه نزائیده است میان سنّ و اگر فارض بمعنی
گاو پیر باشد چنانکه راغب گفته بکر هم بمعنی جوان است یعنی گاوي است نه پیر و نه جوان.
و از این ماده است:
ابکار- یعنی بامداد، صبحگاه چنانکه در آیه 55 سوره غافر میفرماید:
وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ ابتکار یعنی کار نو و دست نخورده انجام دادن- بکور- صیغه مبالغه بکور است و افعال
دیگرش بکّر فی حاجۀ و ابتکر و باکر مباکرة است که معنی تعجیل و شتاب از آن تصور میشود زیرا بر سایر کارها و اوقات روزانه
پیشی دارد و لذا بهر عجول و شتابنده در کاري را بکر گفته میشود یعنی شتاب کرد.
بکرة- به چرخ کوچک آبکشی گفته میشود که بر سر چاه بسرعت میچرخد. ص: 188
قوله تعالی ما لَوْنُها لون- بفتح لام یعنی رنگ خواه سفید باشد یا سیاه یا قرمز و یا مرکب از آنها و همچنین به جنس و به نوع و به
صنف و گونه نیز گفته میشود و جمعش الوان است چنانکه در آیه 23 سوره روم میفرماید:
وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ.
مفسرین در تفسیر این آیه دو قول دارند اول اینکه مراد از السنۀ اختلاف زبانها و لهجهها و لغات از تازي و پارس و هندي و رومی و
غیره است و از اختلاف الوان رنگهاي مختلف از سیاه و سفید و سرخ و زرد و غیره میباشد.
دوم اینکه اختلاف السنته و الوان را در ردیف خلقت آسمانها و زمین قرار داده که مراد از السنۀ سخنان و آوازها و مراد از الوان
صورتها و اشکال است یعنی از جمله آیات و نشانهها که دلیل قدرت خدا است یکی آن است که با کثرت عددي که دارند نه در
سخن گفتن آوازي به آوازي مشتبه میشود و نه در رؤیت و دیدن شکلی به شکلی اشتباه میگردد خلاصه هم قوه سامعه همدیگر را
امتیاز میدهند و هم بقوه باصره.
قوله تعالی إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا شبه- بر وزن علم و فرس شبیه یعنی مثل و نظیر.
و از این ماده است:
شبه- یعنی دو چیزي که در اثر مماثلت از همدیگر تشخیص داده نشوند چنانکه در آیه 157 سوره نساء میفرماید: أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 2، ص: 189
وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ یعنی عیسی را نکشتند و بدار نزدند لکن کار بر آنها مشتبه شد.
تشابه- یعنی با هم، شبیه بهم و همانند یکدیگر شدن چنانکه در آیه 118 سوره بقره میفرماید:
تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ متشابه- چیزي است که ظاهرش از مرادش خبر نمیدهد و متشابهات در قرآن آیاتی است چند بعدي که مراد اصلی
آنها روشن نیست و تفسیر آنها چه در لفظ و چه در معنی مشکل است و باصطلاح ظاهرش مقصود را نرساند و احتمال معانی
مختلف در آنها داده شود چنانکه در آیه 7 سوره آل عمران میفرماید:
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ مشتبه یعنی هم شکل و همانند چنانکه در آیه 99
سوره انعام میفرماید:
وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ قوله تعالی لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ ذلل و ذلّ بضم اول و ذلّۀ بکسر اول بمعنی خواري، زیر دست
شدن و ضد عزت صاحب صحاح میگوید ذل بکسر اول بمعنی رام شدن است چنانکه در آیه 152 سوره اعراف میفرماید:
سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّۀٌ و از این ماده است: ص: 190
صفحه 100 از 257
ذلیل- یعنی خوار و زیر دست و ناقۀ ذلول یعنی شتر رام أذلّۀ جمع ذلیل بمعنی خواران و زیر دستان چنانکه در آیه 34 سوره نحل
میفرماید:
وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّۀً اذلّ- اسم تفضیل بمعنی ذلیلتر چنانکه در آیه 8 سوره منافقون میفرماید لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ و این ماده
در ضمن آیات قرآن بمعانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی نقصان و کمی چنانکه در آیه 123 سوره آل عمران میفرماید: )
وَ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّۀٌ ( 2) بمعنی فروتنی چنانکه در آیه 24 سوره اسراء میفرماید:
وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ ( 3) بمعنی جزیه پرداختن چنانکه در آیه 112 سوره آل عمران میفرماید ضُ رِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّۀُ یعنی کفار
محارب محکوم به پرداخت جزیه هستند.
4) بمعنی در اختیار گرفتن چنانکه در آیه 14 سوره انسان میفرماید: )
وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلِیلًا یعنی میوههاي بهشتی در دسترس و اختیار آنها است.
5) بمعنی بستن و زنجیر کردن چنانکه در آیه 37 سوره نحل میفرماید: ص: 191 )
وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّۀً یعنی سلیمان گفت آنان را با اسارت و دست بسته از آن ملک بیرون میکنیم.
( 6) بمعنی فرمانبرداري و تسلیم چنانکه در آیه 71 سوره بقره میفرماید لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَۀٌ لا شِیَۀَ فِیها ( 7 )
بمعنی رو سیاهی و افسردگی چنانکه در آیه 44 سوره معارج میفرماید:
تَرْهَقُهُمْ ذِلَّۀٌ یعنی چهره کفار و گمراهان را در روز قیامت هالهاي از رو سیاهی و افسردگی فرا میگیرد.
قوله تعالی فَادَّارَأْتُمْ فِیها درء- دفع کردن، متمایل شدن بیک جانب چنانکه در آیه 168 سوره آل عمران میفرماید قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ
أَنْفُسِکُمُ الْمَوْتَ.
یعنی بگو مرگ را از خود دفع کنید.
طبرسی آن را در آیه مورد بحث اختلاف معنی کرده و میگوید اصل آن بمعنی دفع است چنانکه میگویند: ادرءوا الحدود
بالشبهات یعنی وقتی در اجراي حدّي و امري تردیدي پیش آمد دست از آن حد بردارید الّا فی حدّ من حدود اللّه مگر در حدود
خداي.
ادّاراتم اصلش تدارأتم بوده بر وزن تفاعلتم براي تخفیف در لفظ حرف ت به دال تبدیل و ساکن شده سپس دو حرف همجنس دال
در هم ادغام گشته و براي ص: 192
اجتناب از ابتداء بساکن بودن کلمه الف وصل بر سر آن در آمده و ادارأتم شده است.
قوله تعالی فَقُلْنا اضْرِبُوهُ
ضرب زدن و آن با موارد فرق میکند چنانکه در آیه 73 سوره بقره و 31 سوره نور میفرماید:
فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها
- أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَۀً طَیِّبَۀً و از این ماده است:
مضاربۀ- بمعنی نوعی از تجارت مضرّبۀ یعنی لباس دوخته شده با دوخت و خطوط زیاده تضریب بر انگیختن و تشویق.
اضطراب- زیاد اینطرف و آن طرف در زمین راه رفتن است و این ماده در قرآن مجید در چند معنی بکار برده شده از آن جمله
است:
1) بمعنی رفتن و سیر کردن چنانکه در آیه 94 سوره نساء میفرماید: )
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یعنی اذا سرتم ( 2) بمعنی زدن با دو دست چنانکه در آیه 34 سوره نساء میفرماید:
صفحه 101 از 257
وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ یعنی الضرب بالیدین ( 3) بمعنی وصف کردن چنانکه در آیه 26 سوره بقره میفرماید إِنَّ اللَّهَ لا
یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْ رِبَ مَثَلًا یعنی ان یصف مثلا ( 4) بمعنی پیدا کردن و بیان داشتن چنانکه در آیه 45 سوره ابراهیم میفرماید: أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص: 193
وَ ضَ رَبْنا لَکُمُ الْأَمْثالَ یعنی بیّنا لکم الأمثال قوله تعالی ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ قسو- قسوة- قساوة بمعنی سنگدلی است قسا قلبه قسوا یعنی
صلب و غلظ بنظر طبرسی قسوة رفتن نرمی و رحمت از دل میباشد چنانکه در آیه 74 سوره بقره میفرماید ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ
ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً و از این ماده است:
قاسیۀ- یعنی سنگدل چنانکه در آیه 22 سوره میفرماید:
فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَۀِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ یعنی واي بحال سنگدلانی که از فرط شقاوت دلهاشان از یاد خدا فارغ است و قرآن در دل ایشان
اثر نمیکند.
ص: 194
توضیحات .... ص : 194
1) قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً مفسرین در باره انگیزه ذبح بقره نوشتهاند بنی اسرائیل کشتهاي یافتند بنام عامیل و )
ندانستند قاتل وي کیست و هر کدام از اسباط نسبت آن را به طایفه و افراد قبیله دیگر میدادند لذا بحضرت موسی مراجعه نموده و
حل مشکل را از او خواستار شدند موسی از طرف خدا دستور یافت که به بنی اسرائیل فرمان دهد تا گاوي را ذبح نمایند و یکی از
اعضاء آن را به پیکر مقتول بزنند تا آن کشته زنده شده و با زبان خود قاتل را معرفی کند وقتی بنی اسرائیل این دستور را بوسیله
موسی دریافتند بموسی گفتند ما را بمسخره گرفتهاي؟ ما در باره مقتول از تو پرسش میکنیم و تو ما را امر بکشتن گاو میکنی موسی
بآنان گفت بخدا پناه میبرم از اینکه در زمره نادانان باشم و اما چرا بنی اسرائیل از میان حیوانات مأمور بکشتن گاو گردیدند شاید
بخاطر این بوده است که بنی اسرائیل با کشتن گاو عظمت و بزرگی آن را که در گذشته معتقد بودند از بین برود و آنچه در نفس
آنان در باره صلاحیت گاو براي پرستش راه پیدا کرده بود زایل گردد زیرا هنوز این فکر غلط در اعماق روح پارهاي از عوام آنها
بود اما در باره انگیزه قتل مقتول نیز مفسرین آراء مختلفی دارند که به بعضی از آنها بنحو اختصار اشاره میکنیم.
بنظر عطا و سدي مقتول مردي بود بسیار متمول و ثروتمند و وارث وي منحصر بیک پسر عمو بود و آن پسر عمو میخواست او بمیرد
و مال او را ببرد لذا ص: 195
او را کشت تا باموال وي تصاحب کند.
بنظر برخی از مفسرین مقتول زن صاحب جمالی داشت و پسر عموي او عاشق او بود و میخواست با او ازدواج کند بخاطر این بود
که شوهر وي عامیل را کشت تا بمراد خود برسد.
بعقیده کلبی مقتول دختر زیبائی داشت پسر عموي او آن دختر را خواستگاري کرد و پدرش عامیل قبول نکرد این بود که او را
کشت تا دخترش را بگیرد.
عکرمه میگوید بنی اسرائیل مسجدي داشتند دوازده در داشت کشته عامیل را نزد دري از آن درها یافتند و از آن درب بدرب دیگر
کشیدند این بود که میان بنی اسرائیل اختلاف افتاد و براي حل مسئله و پیدا کردن قاتل نزد حضرت موسی علیه السّلام آمدند.
باعتقاد ابن سیرین عامیل را پسر عمویش کشت و شبانه کشته او را در خانه مردي انداخت و صبح آمد از آن مرد مطالبه خون بهاء
او را نمود بین بنی اسرائیل نزاع واقع شد بنابراین نزد موسی آمدند و گفتند از خدا بخواه تا قاتل را بر ما معلوم کند این بود که چنین
صفحه 102 از 257
دستور رسید.
از این داستان میتوان استفاده کرد که سر چشمه مفاسد، قتلها و جنایات دو چیز است ( 1) ثروت ( 2) بی بند و باریهاي جنسی.
2) اگر کسی بپرسد بیان چنین موضوع در کلام اللّه که بایستی همه مطالبش حکمت آمیز باشد چه مورد داشت یکی از مفسرین )
عارف در جواب سؤال مینویسد:
هر یک از آیات قرآن داراي رموز و اسراري است که عقل کوتاه ما نمیتواند بآنها احاطه داشته باشد بلکه آگاهی از آن اسرار
مخصوص کسی است که مورد خطاب آیات قرار گرفته و پس از آن خلفاء و جانشینان آن بزرگوار میباشند و أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 2، ص: 196
شاید یکی از آن اسرار این باشد که چون خداوند متعال در مقام بیان نعمتهائی است که به بنی اسرائیل عنایت فرموده و یکی از آنها
هم این بود که خداوند بخواهش آنها و درخواست حضرت موسی علیه السّلام مرده را زنده نمود تا هم این اعجاز به یقین آنان
اضافه کند و هم علم شهودي پیدا کنند بر اینکه انسان بمردن فانی نمیگردد بلکه در عالم برزخ وجود دارد و همچنین یقین داشته
باشند که خداوند متعال میتواند روح بشر را در قیامت بجسد آنان بر گرداند.
و محتمل است یکی از بیان علل و اسرار اینگونه مطالب در کلام الهی این باشد که چون در عصر پیغمبر اسلام عدهاي از دانشمندان
یهود بودند که میدانستند پیغمبر اسلام امی است و درس نخوانده و با این حال تمام وقایع پیغمبران گذشته را بطور شایسته و دقیق
بیان میکند تا بفهمند که علوم آن بزرگوار از دیگري اخذ نشده بلکه از جانب خدا و بطور وحی میباشد.
و همچنین ممکن است یکی از اسرار بیان اینگونه مطالب در ضمن آیات الهی این باشد که اصحاب رسول خدا با انکار یهودیان
متزلزل نباشند و در دل آنها خطور نکند که چطور دانشمندان یهود با اینکه اوصاف پیغمبر اسلام را در کتاب تورات باسم و رسم
خوانده و دیدهاند منکر رسالت وي میباشند بدانند که یهودیان بلجاجت و خودخواهی که از آباء و اجدادشان بارث بردهاند که با
دیدن این همه معجزات و کرامات، از حضرت موسی باز بقساوت آنان افزوده میشد و باو ایمان نمیآوردند لذا بعید نیست که
فرزندان آنها هم از روي تعصّب و عناد برسول اکرم ایمان نیاورند و نیز بآنها بفهماند که بنی اسرائیل چه مردمان نادانی بودند که
نسبت سخریه و استهزاء نسبت به پیغمبر مرسل خود میدادند تا حضرتش از گفتار و رفتار آنان بخدا پناه برده و بگوید: أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ
أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ و همچنین ص: 197
از روي نادانی گمان بکنند که زنده شدن مقتول در اثر تماس او با بدن گاو بوده است.
و اگر بگویند وقتی خدا مقتول را با دعاي حضرت موسی زنده میکرد نیازي بکشتن گاوي نبود تا حضرت موسی علیه السّلام هم
مورد سؤالات قرار بگیرد مفسرین در جواب این اعتراض نوشتهاند:
چون بنی اسرائیل در اثر چهل روز عبادت گوساله گاو در پیش آنها منزلتی داشت لذا حضرت موسی بآنها فهمانید که مراد شما
حاصل نمیشود مگر وقتی که گاو را اعدام نمائید تا صلاحیت گاو براي پرستش که در نفس آنان راه پیدا کرده بود زایل گردد،
آري انسان تا وقتی که گاو نفس بهیمی خود را نکشد روح او زنده نخواهد شد و ابراز فعالیت نخواهد کرد.
و اگر بپرسند خصوصیات و اوصافیکه در آیه براي گاو ذکر گردیده چه مدخلیتی در زنده شدن مقتول داشته است؟
مفسرین در جواب این سؤال گفتهاند اگر بنی اسرائیل بهمان امر اول که فرمودند:
انّ اللّه یأمرکم ان تذبحوا بقرة عمل کرده و هر گاوي را میکشتند کافی بود و همان اثر را داشت که اگر بکشته میزدند زنده میشد
ولی بنی اسرائیل بسؤالات افزودند تا کار مشکلتر شد و یا اینکه حکمت کشتن گاو بخصوص این بود که در میان بنی اسرائیل
جوانی بود به پدر و مادرش خیلی مهربان و با محبت بود خدا خواست علاوه بر پاداش اخروي در دنیا نیز در مقابل این محبت بوي
نفعی برساند و در آن وقت گاو باین خصوصیت منحصر بگاو آنجوان بود لذا بنی اسرائیل حاضر شدند تا پوست آن گاو را پر از
صفحه 103 از 257
طلا نمایند و گاو را از او ص: 198
بخرند لذا پیامبر اکرم فرمود: ملاحظه کنید که احترام بپدر یا بقولی بمادر چقدر ارزش دارد.
3) در اینکه کدام عضو گاو بود که به کشته زدند تا زنده شد مفسرین آراء مختلفی دارند که ما بطور اختصار آنها را ذکر میکنیم. )
بعقیده مجاهد و قتاده و عکرمه آن عضو ران گاو بود که بمقتول زدند و زنده شد و پس از زنده شدن قاتل خویش را معرفی کرد و
دوباره مرد، به نظر سعید بن جبیر نیز عضوي که به مقتول زدند ران گاو بود.
ولی بنظر ضحاك آن عضو عبارت از زبان گاو بود امّا به اعتقاد ابی العالیه آن عضو عبارت از استخوانی از استخوانهاي گاو بود
لکن از سدي حکایت شده که وي گفته آن عضو گوشت پارهاي بود که بین دو کتف قرار دارد ولی از ابو زید روایت شده که آن
عبارت از بعضی از پارههاي اعضاء گاو بود در خاتمه باید گفت تمام این اقوال احتمالی است و مدرك و سند معتبري ندارند و از
ظاهر کلام استفاده شده است.
ص: 199
روایات .... ص : 199
1) در تفسیر الدر المنثور از ابو هریره از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله نقل گردیده که آنحضرت فرمودند: اگر بنی اسرائیل )
نگفته بودند و انا انشاء اللّه لمهتدون هرگز هدایت بآنها داده نمیشد و اگر آنها گاوي از گاوها را کشته بودند کافی بود ولی
سختگیري کردند خدا هم بر آنها سخت گرفت.
2) تفسیر قمی از ابن فضال نقل کرده که وي گفته از ابو الحسن امام محمّد کاظم یا امام رضا علیهما السّلام شنیدم که میفرمود: )
خداوند به بنی اسرائیل دستور داد گاوي را ذبح کنند و فقط محتاج بدم آن بودند ولی خدا بر آنها سخت گرفت.
3) مرحوم طبرسی از امام رضا علیه السّلام روایت کرده که آنحضرت فرمودند: )
بعضی از یاران پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله از ایشان پرسیدند جریان گاو چه بود و چه خصوصیتی در آن گاو بود پیغمبر
فرمود: جوانی از بنی اسرائیل بپدر خود خیلی محبت میکرد وقتی همان جوان متاعی را خریداري نمود نزد پدر آمد پدر را در حال
خواب دید در حالی که کلید زیر سر پدر بود جوان بیدار کردن پدر را خوش نداشت در نتیجه معامله بهم خورد پدر بیدار شد
جریانرا باطلاع پدر رساند پدر کاملا خشنود شد و گفت پسرم این گاو را بجاي معامله بپذیر پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود
ملاحظه کنید نیکی بپدر چقدر با ارزش است.
4) از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت شده که فرمودند: هر که کفش زرد بپوشد و پیوسته مسرور و خوشحال خواهد بود تا )
زمانی که آن را کهنه و غیر قابل ص: 200
استفاده نماید زیرا خداوند فرموده صَ فْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ ( 5) مجمع البیان از رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده
که آنحضرت فرمودند:
در مورد غیر خدا زیاد صحبت نکنید زیرا زیادي چنین گفتار دل را سخت میکند و دورترین مردم از خداوند همانا مردمان سخت
دلند.
6) تفسیر قمی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت نموده: شخصی از علماء بنی اسرائیل دختري را از خویشان خود خواستگاري )
کرد و نیز پسر عم آن دختر که مرد فاسقی بود آن دختر را خواستگاري نمود ولی بآن عالم تزویج شد و پسر عم دیگر باو رشک
برد و بنحو حیله آن شخص عالم را بقتل رسانید و جسد او را نزد موسی برد عرض کرد یا نبی اللّه پسر عم مرا کشتهاند قاتل او را
صفحه 104 از 257
معرفی کن.
7) امام حسن عسکري علیه السّلام در تفسیر آیه ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ فرمود: این آیه خطاب به یهودیان است که پس از آنهمه معجزات )
که در زمان موسی دیدند و آیاتی که از توسل بنام محمّد صلّی اللّه علیه و آله مشاهده نمودند دلهاي آنها تاریک شده و خشکید و
از رحمت خدا دوري جستند مانند سنگهائی که بطور کلی خشک بوده و رطوبتی از آن ترشح نمیکند گر چه بعضی از سنگها
هستند که شکافته و چشمههاي آب از آنها جاري میشود ولی دل این یهودیها سختتر از سنگ بوده و ابدا خیري از آنها حاصل
نمیشود و بعضی از سنگها هستند اگر آنها را بنام خدا و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و فاطمه و حسن و حسین و علی علیهم السّلام
قسم بدهند آنها از ترس فرو ریخته و درهم میشکنند در صورتی که در دل یهود مؤثّر نشده و بیم و هراسی بخود راه نمیدهند و
البته خدا بقلب آنها آگاه و دانا است و کیفر آنها را خواهد داد.
ص: 201
تجزیه و ترکیب .... ص : 201
قوله تعالی وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً جمله ان تذبحوا بقرة- تاویل بمصدر میشود بقرة مفرد، نکره و اسم
جمع آن بقر است قالوا ا تتّخذنا هزؤا همزه استفهام انکاري جمله بصورت مضارع و مخاطب هزوا مفعول دوم و اسم مصدر بمعنی
مفعول.
قوله تعالی قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ ادع- فعل امر ربّک مفعول دوم یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ جمله مجزوم و جواب امر و مصدرش
تبیین میباشد و ما موصول و سؤال از چگونگی عوارض آن گاو است.
قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ لا فارض معدوله و بصورت فاعل و صفت براي بقره و لا بکر جمله معدوله و صفت مشبهه
عوان بین ذلک بدل و تفسیر دو صفت است.
فافعلوا ما تؤمرون جمله تفریع و تأکید قالوا ادع لنا ربّک جمله مبنی بر حکایت لجاج بنی اسرائیل است یبیّن لنا ما لونها جمله جواب
امر و مجزوم و ما موصول قال انّه یقول انّها بقرة صفراء جمله جواب صفراء صفت مشبهه و غیر منصرف فاقع لونها تسرّ الناظرین جمله
مبتداء و خبر و بیان صفت دیگر انّ البقر تشابه علینا بقر اسم جنس و مفردش بقره است تشابه فعل ماضی و انّا انشاء اللّه لمهتدون
جمله تعلیقیه و لام تاکید مهتدون بصورت جمع و مفرد آن مهتدي و مصدر آن اهتداء- تثیر الارض جمله فعلیه صفت لا ذلول
بصورت مضارع و مصدر آن اثارة ص: 202
بمعنی شیار زمین است و لا تسقی الحرث جمله معطوف و نافیه و تفسیر لا ذلول است و مصدرش سقی بمعنی آبیاري است الحرث
صفت مشبهه و مفعول مسلّمۀ بصورت مفعول از ماده سلامت لا شیۀ فیها جمله نافیه و منصوب و لا نفی جنس و صفت براي بقره و
شیۀ- بکسر اول اسم مصدر بر وزن ثقه و در اصل وشی بود قالوا الأن جئت بالحق الف لام الأن عهد و منصوب و ظرف و جمعش
آنات و آناء میباشد باء جرف تعدیه الحقّ صفت مشبهه فذبحوها و ما کادوا یفعلون جمله تفریع و ما کادوا نافیه و حالیّۀ بصورت
ماضی و سالبه فعل مقاربۀ بمعنی استبعاد است یفعلون- خبر افعال مقاربه بصورت فعل مضارع.
قوله تعالی وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیها- اذ ظرف زمان و عامل آن جمله اذکروا است که در تقدیر میباشد قتلتم فعل ماضی مخاطب
نفسا مفرد نکره مفعول فادّارأتم از باب تفاعل و حرف تاء قلب بدال و در یکدیگر ادغام شد ضمیر مجرور فیها به کلمه نفسا
برمیگردد و اللّه مخرج ما کنتم تکتمون جمله بیان سرائر سوء بنی اسرائیل است مخرج عنوان وصفی است فقلنا اضربوه ببعضها جمله
تفریع اضربوه بصورت امر ارشادي و ضمیر مفعول راجع بمقتول است باء سببیّۀ بعض صفت مشبهه و ضمیر مجرور راجع به بقره
صفحه 105 از 257
است کذلک یحیی اللّه الموتی- کذلک مبتداء یحیی فعل مضارع و مصدرش احیاء است الموتی مفعول بصورت جمع و یریکم
آیاته لعلّکم تعقلون معطوف بجمله متصله یري فعل مضارع و مصدر آن ارائه- آیاته جمع آیۀ لعلکم لعل حرف ترجی تعقلون فعل
مضارع مخاطب و جمع ثمّ قست قلوبکم- ثم حرف تفریع و ترتیب من بعد ذلک ظرف و مجرور و اشاره بواقعه احیاء مقتول فهی
کالحجارة جمله تفریع او اشدّ قسوة- حرف او بمعنی بل اشد افعل تفضیل و خبر براي ضمیر مبتداء قسوة اسم مصدر أنوار العرفان فی
تفسیر القرآن، ج 2، ص: 203
و منصوب و تمیز- و انّ من الحجارة لما یتفجر منه الأنهار- من حرف تبعیض الحجارة اسم جنس لام تأکید ما موصول یتفجّر منه فعل
مضارع و صله و مصدر آن تفجّر است الانهار جمع نهر و ان منها لما یهبط من خشیۀ اللّه- جمله معطوف و تعلیل من تبعیض و ضمیر
مجرور راجع بحجارة است لام تأکید و ما موصول میباشد یهبط فعل مضارع و مصدر آن هبوط است من سببیّۀ خشیۀ اسم مصدر و ما
اللّه بغافل عمّا تعملون جمله مبالغه بر تهدید است.
ص: 204
[سوره البقرة ( 2): آیات 75 تا 82 ] .... ص : 204
اشاره
أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ( 75 ) وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ
آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلا بَعْضُ هُمْ إِلی بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَ دِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ( 76 ) أَ وَ لا
یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ ( 77 ) وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلاَّ أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ ( 78 ) فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ
( یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ ( 79
وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَ ذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ ( 80 ) بَلی مَنْ
کَسَبَ سَیِّئَۀً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ( 81 ) وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّۀِ
( هُمْ فِیها خالِدُونَ ( 82
ص: 206
[سوره البقرة ( 2): آیه 75 ] .... ص : 206
اشاره
( أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ ( 75
ترجمه و شرح .... ص : 206
خداوند متعال در آیه قبل دلهاي بنی اسرائیل را بصورت خشک و سخت و درشت یعنی صورت سنگ مجسم ساخت که نم پس
نمیدهد و ذرهیی روح زندگی در آن نمیجنبد در این آیه نیز سخن را متوجه مؤمنانی کرده که در ایمان بنی اسرائیل طمع داشتند
و میکوشیدند که ایمان را در دلهاي آنان جایگزین سازند البته این چشم داشت و طمع مسلمانان بایمان یهود که شاید بدعوت آنان
صفحه 106 از 257
گرایند بیجا نبود زیرا در جزیرة العرب بخصوص در اطراف یثرب مردمی که از کتابهاي آسمانی و پیغمبران آگاهی داشتند تنها
یهودیان بودند و اینها بودند که بانتظار فرج بسر میبردند و گاه گاهی ظهور پیغمبر نجات دهنده را پیش بینی میکردند تا آنکه
پیغمبر خدا از میان همین اعراب برخاست و پیغمبران بزرگوار بنی اسرائیل و قبله و کتاب آنها را تصدیق و تثبیت نمود مسلمانان امید
داشتند که اینها بزودي بگروند یا حد اقل بمخالفت برنخیزند ولی یهود نه گرویدند و نه آنچه از اسرار و اخبار گذشتگان در دلهاي
خود میداشتند که دعوت بتوحید و هدایت براه پیغمبران گذشته را تأیید میکرد آشکار کردند لذا خداوند متعال در این آیه مبارکه
ص: 207
مؤمنین را مورد خطاب قرار داده و بیان میکند اگر آرزوي شما این باشد که همه یهود مدینه و اطراف آن ایمان بیاورند و
بدستورات قرآن عمل بکنند آرزوئی بیجا و خیالی بیش نیست زیرا اینها فرزندان پدرانی هستند که کلمات خدا را از زبان
پیغمبرانشان میشنیدند و بحسب هواهاي خود و براي پیروان خود آن کلمات حق را تحریف میکردند اینها بعید است که براه حق
قدم بگذارند زیرا اینها نژاد کسانی هستند که با علم و تعقل کلمات خدا را تحریف میکردند نه از روي اشتباه و نفهمیدن اینک
میفرماید:
اي رسول گرامی آیا تو و یارانت انتظار دارید این چنین مردمی بشما و بدستورات قرآن ایمان بیاورند در حالی که گروهی از
پیشینیان آنان کلام خدا و اوامر و نواهی تورات را میشنیدند و چون میخواستند بسایر بنی اسرائیل بگویند پس از فهمیدن و تعقل
در آن، کلام خدا را از معناي اصلی تغییر داده و بر حسب هوي و شهوات خود آن را تبدیل و تحریف میکردند و میگفتند ما امر
و نهی خدا را شنیدیم ولی این را هم شنیدیم که فرمود میخواهید طبق آن رفتار کنید و میخواهید نکند و حال آنکه میدانستند و علم
باین داشتند که آنچه میگویند دروغ است از این رو توقع نداشته باشید فرزندان آنها بشما و بدستورات قرآن ایمان بیاورند.
از این آیه استفاده میشود:
تحریف دین و تغییر دادن احکام شرع و ایجاد بدعت و فتاواي غلط بسیار گناه بزرگی است و باید نویسندگان و گویندگان و مفتیان
مراقب کارشان باشند.
(75)
ص: 208
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 208
پس طمع دارید آیا کاین گروه مر شما را بگروند از هر وجوه
یعنی ایمانشان بود از اختیار وز یقین و از عیان و اعتبار
و آنگه از ایشان فریقی بشنوند قول حق پس منحرف از ره شوند
میکنند از میل خود تحریف آن بعد از آن کز عقل دانند آن بیان
یعنی از بعد تعقل اندر او سوي تحریفش کنند از یاوه رو
و آنگهی دانند خود تعریف آن میکنند از عمد پس تحریف آن
گشت ز اسرائیلیان هفتاد تن منتخب تا بشنوند از حق سخن
عالمان بودند آنها از یهود چون شنیدند از عناد و از جحود
بهر آن کردند تأویلات خام غیر تأویلی که بود اندر کلام
از پی تحریف تورات آمدند با هواي خود ز میقات آمدند
صفحه 107 از 257
پس حرام از میلشان آمد حلال هم حلال آمد حرام اندر مقال
اندرین امت هم از اجحاف خویش پیروي کردند از اسلاف خویش
از هواي بد دلان در اصل و فرع رفت بس تحریف در احکام شرع
گشت بدعتها عیان بعد از نصوص در قضایا و فتاوي بالخصوص
ز اختلاف اول اندر جزء و کل مختلف شد اصل احکام رسل
اختلاف اصل کزوي نقلها است شد یقین کز اختلاف عقلها است
هست تحریف وي از امّ الکتاب سوي نفس از عقل آوردن ایاب
75 ) ص: 209 )
شأن نزول .... ص : 209
بنظر ابن عباس و مقاتل این آیه در باره هفتاد نفري که حضرت موسی علیه السّلام آنها را برگزید تا با خود بدیدار خداوند تعالی به
برد نازل شده است پس هنگامی که آنها با موسی رفتند و کلام خدا را شنیدند که خداوند آنها را امر بمعروف و نهی از منکر
میکرد وقتی بطرف قوم خود برگشتند راستگویان آنان آنچه را که شنیده بودند براي قوم خود بیان کردند و عدهاي از آنها هم
گفتند ما شنیدیم خداوند در خلال بیان خود گفتند اگر توانائی انجام این کارها را داشته باشید انجام دهید و اگر میخواهید انجام
ندهید گناهی بر شما نیست.
اکثر مفسران میگویند این آیه در شأن کسانی نازل شده است که آیه رجم و صفت پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله را تغییر دادند
ولی سیوطی در باره این آیه شأن نزولی نقل نکرده است.
ص: 210
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 210
قوله تعالی أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ طمع- یعنی امید، آرزو، توقع و تمایل نفس بچیزي از روي آرزوي شدید و آزمندي چنانکه در
آیه 51 سوره شعراء میفرماید:
إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا مجمع مینویسد: طمع علاقه نفس است بنفع مظنون و نظیر آن است أمل و رجاء که نقیض آن یأس میباشد
چنانکه در آیه 24 سوره روم میفرماید:
وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً یعنی از جمله آیات خدا آن است که برق را بشما مینمایاند تا هم بترسید و هم برحمت خدا
امیدوار باشید.
و چون طمع ورزیدن بیشتر بخاطر میل و هواي درونی است لذا گفته میشود:
الطمع طبع یعنی طمع طبیعی است و همچنین گفته میشود:
یعنی طمع، چهره آدمی را آلوده و چرکین میکند. و اسم فاعلش طامع است. « الطمع یدنّس الأهاب »
ص: 211
[سوره البقرة ( 2): آیه 76 ] .... ص : 211
صفحه 108 از 257
اشاره
وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلا بَعْضُ هُمْ إِلی بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَ دِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَ اجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَ فَلا
( تَعْقِلُونَ ( 76
ترجمه و شرح .... ص : 211
خداوند متعال در این آیه مبارکه پرده از روي حقیقت دیگري برداشته و یک رذیله دیگري را از بنی اسرائیل بیان میکند و آن این
است هنگامیکه بعضی از ساده لوحان یهود با مؤمنان تماس میگرفتند و بشارتی را که در باره پیغمبر اسلام در کتابهاي آنها ذکر
شده بود شرح میدادند ولی بزرگترها آنها را از این عمل منع میکردند و میگفتند مطالبی را که خدا براي ما فاش نموده نباید براي
مؤمنان گفته شود تا در نزد خدا بوسیله آن بر علیه ما استدلال نمایند در صورتی که خدا میداند که در کتاب ایشان چه چیزي بآنان
فرستاده و ایشان چه چیزهاي را منکر شده و پوشیده نگاه داشتهاند ولی چه میتوان کرد که دلهاي سخت تنها امور را از ظاهر آن
مینگرند و تدلیس خود را جاي حقیقت قرار میدهند و گمان میکنند که بر عالم غیب و شهادت نیز میتوان تدلیس کرد و از این
شگفتانگیزتر آنکه گروهی از آنان بیکدیگر میگفتند مگر عقل ندارید که این مطالب را در اختیار آنان میگذارید مگر متوجه
نتیجه آن نیستید این هم نمونهاي از سخت ص: 212
دلی یا تحیر بنی اسرائیل است که در میان جمود به تقالید و عقاید قدیم و هدایت جدید متحیرند که نمیتوانند از بندهاي این تقالید
یکسره خود را برهانند و بحق بگروند از سوي دیگر نگرانند از اینکه اگر هدایت جدید پیش رفت بکند و وضع قدیم را بر هم بریزد
آنها عقب میمانند و دنبالهرو میشوند در میان این تحیر اظهار ایمانشان، بحسب برخورد با مؤمنین و از روي مصلحت اندیشی است
ولی کشش نفسانیشان بسوي همان تقالید و اوضاع قدیم و همکیشانشان میباشد اینک میفرماید:
یکی از خویهاي زشت و عیوب منافقان یهود این است که چون با مؤمنان مانند سلمان و ابو ذر و مقداد ملاقات میکنند میگویند
ما نیز به محمّد صلّی اللّه علیه و آله که در تورات برسالت او مژده داده شده ایمان آوردهایم.
و چون بعضی از ایشان با بعض دیگر خلوت میکنند بزرگانشان بعنوان اعتراض میگویند این چه کاري بود که شما کردید چرا
مطالبی را که خداوند در باره صفات پیغمبر اسلام و درستی نبوت وي در تورات براي شما بیان کرده بمسلمانان بازگو میکنید تا
در روز قیامت در پیشگاه پروردگارتان اتخاذ سند کرده و بگویند با اینکه شما باین مطلب علم داشتید پس چرا باو ایمان نیآوردید و
از او پیروي نکردید آیا تعقل نمیکنید که بازگو کردن اوصاف محمّد صلّی اللّه علیه و آله که در کتاب تورات است دلیلی بضرر
شما در پیشگاه خدا خواهد بود و این نکته را درك نمیکنید که با هر کس نباید هر سخن را در میان گذاشت.
(76)
ص: 213
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 213
مؤمنان را چونکه بینند از نفاق دعوي ایمان کنند و اتفاق
با شما در راه ایمان همرهیم بهر طاعت چون شما بر درگهیم
باز چون با یکدیگر خلوت کنند بر نفاق از مؤمنان غیبت کنند
با هم این گویند از طبع خبیث که بر ایشان میکنید آیا حدیث
ز آنچه حق کرده است از آن فتح باب بر شما یعنی ز تورات و کتاب
صفحه 109 از 257
تا برند از احتجاج آن را بکار بر شما در محضر پروردگار
این بیابید ار شما را هست عقل کم دهید اسلامیان را ره بنقل
از یهودان مسلمین در بدو حال مینمودند از پی صحبت سؤال
کز خصال مصطفاي خوش خطاب هست بیشک مر شما را در کتاب
بهر ما گوئید وصف آن امین وین نبود از بهر تکمیل یقین
بلکه بود از بهر آن کاندر مقام آورند آن بیهشان را در کلام
چیست میدانید آیا وصف آن بهر ما گوئید ز آن نام و نشان
پس بهم گویند با روحانیان میکنید آیا حدیث از روح و جان
تا بما گیرند از اقوال ما حجّت اندر نزد حق قتّال ما
میکنید آیا تعقّل در نتاج یعنی از شه مختفی سازند تاج
76 ) ص: 214 )
شان نزول .... ص : 214
مفسر عالیقدر شیعه مرحوم شیخ طوسی از امام محمّد باقر علیه السّلام نقل میکند که فرمودند:
عدهاي از یهود که از دشمنان محسوب نمیشدند وقتی که مسلمین را ملاقات میکردند با آنها از صفت پیغمبر اسلام که در تورات
بود سخن میگفتند ولی بزرگان آنها ایشان را از اینگونه سخنان با مسلمین باز میداشتند و میگفتند با مسلمین از اینگونه گفتار
بمیان نیاورید و آنچه در تورات از صفت پیغمبر اسلام گفته شده ذکر نکنید زیرا آنان آن را دستاویز قرار داده و با شما بجدال و
گفتگو میپردازند سپس این آیه نازل شد.
مجاهد گفته این آیه در باره طایفه بنی قریظه نازل گشته وقتی که رسول خدا آنها را برادران میمون و خوك خطاب نمود آنان
گفتند چه کسی از اینگونه اخبار بمحمد صلّی اللّه علیه و آله داده است.
سدي میگوید این آیه در باره یهودیانی نازل شده که نخست ایمان آورده بودند.
سپس منافق گردیدند و با مؤمنین عرب بگفتگو میپرداختند.
تفسیر علی بن ابراهیم نیز این شأن نزول را ذکر نموده است.
ص: 215
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 215
قوله تعالی أَ تُحَ دِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ حدث و حدوث یعنی بوجود آمدن که قهرا توأم با تازه بودن است چنانکه در آیه 1 سوره طلاق
میفرماید:
لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً و از این ماده است:
حدیث- هر چیز تازهاي است که در بیداري یا خواب از راه گوش یا وحی بانسان میرسد چنانکه در آیه 6 سوره جاثیه میفرماید:
فبأيّ حدیث بعد اللّه و آیاته یؤمنون و جمعش احادیث است چنانکه در آیه 19 سوره سباء میفرماید:
فجعلناهم احادیث یعنی داستان و عذاب آنها را تازهها قرار دادیم که مردم بصورت عبرتها و خبرهاي تازه به یکدیگر نقل میکردند.
محدث- چیزي است که نبوده و ایجاد میشود چنانکه در آیه 2 سوره انبیاء میفرماید:
صفحه 110 از 257
ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ حادثه- یعنی رویدادي تازه و شگفت که با بلاء و آسیب همراه باشد و جمعش حوادث میباشد.
ص: 216
و این ماده در ضمن آیات قرآن بمعانی متعددي بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی خبر چنانکه در آیه 76 سوره بقره میفرماید: )
قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ.
2) بمعنی گفتار چنانکه در آیه 87 سوره نساء میفرماید: )
وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً ( 3) بمعنی قرآن چنانکه در آیه 50 سوره مرسلات میفرماید:
فَبِأَيِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ ( 4) بمعنی داستان عبرت آمیز چنانکه در آیه 23 سوره زمر میفرماید:
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ یعنی خداوند قرآن را که حاوي داستانهاي عبرت آمیز است به بهترین وجه نازل کرد.
5) بمعنی عبرت چنانکه در آیه 19 سوره سباء میفرماید: )
وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ یعنی ما سرگذشت اهل سبا را عبرت داستانها قرار دادیم البته عبرت داستانها از این جهت گفته میشود که هیچ
فردي از آنقوم باقی نماند و همگی بهلاکت رسیدند.
ص: 217
[سوره البقرة ( 2): آیه 77 ] .... ص : 217
اشاره
( أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ ( 77
ترجمه و شرح .... ص : 217
این آیه با بیان احاطه علمی خداوند متضمن تهدید و نکوهش و رد بر سخنان یهود است که چرا اینها عقل خود را در راه علم بکار
نمیاندازند تا بدانند که در پیشگاه علم خداوند پنهان و آشکار یکسان است زیرا خداوند احاطه علمی به تحریفهاي آنان و نفاق و
دو روئی آنها با مسلمانان و آنچه از مسلمانان میخواهند نهان دارند آگاه است و آنها را بسزاي اعمالشان در دنیا و آخرت خواهد
رساند اینک میفرماید:
آیا این بزرگان یهود که بدیگران میگویند چرا بمسلمانان خبر میدهید آنچه را که خدا در تورات از شما پیمان گرفته و حکم
کرده که محمّد صلّی اللّه علیه و آله حق است و باید باو ایمان بیاورید تا مسلمانان بر ضدّ شما اقامه دلیل نمایند نمیدانند که خداوند
از اسرار درون و برون آنها آگاه است و چه بگویند و چه نگویند براي او یکسان است و همه را بجزاي اعمالش خواهد رساند پس
اینها بیشتر سزاوار سرزنش و ملامت هستند.
(77)
ص: 218
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 218
خود نمیدانند آیا ز اضطرار کوست آگاه از نهان و آشکار
صفحه 111 از 257
بلکه با هر جهر و سرّ او همرهست چون نداند سرّ دزدان؟ گر شه است
گر ندانی وحدتش را در وجود این بدان کو آگهست از تار و پود
(77)
ص: 219
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 219
قوله تعالی یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ سرّ- یعنی امر پنهان و پوشیده بنظر راغب سرّ حدیثی است که در نفس مکتوم میباشد چنانکه
در آیه 78 سوره توبه میفرماید:
أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ و جمعش اسرار است.
و از این ماده است:
اسرار بکسر همزه بمعنی نهان کردن چنانکه در آیه 9 سوره نوح میفرماید:
ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً سریرة- یعنی امر پوشیده و جمعش سرائر است چنانکه در آیه 9 سوره طارق میفرماید.
یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ سرار بفتح سین روزي است که در آخر ماه قمر پوشیده است و دیده نمیشود و در ضمن آیات قرآن در دو معنی
بکار برده شده است:
1) بمعنی مقاربت جنسی با زنان چنانکه در آیه 235 سوره بقره میفرماید: )
وَ لکِنْ لا تُواعِدُوهُنَّ سِ  را إِلَّا أَنْ تَقُولُوا قَوْلًا مَعْرُوفاً یعنی با زنان بیوهاي که عدّه آنها به پایان رسیده هرگز پیمان مقاربت نبندید مگر
آنکه سخن بمیزان و مطابق شرع اظهار نمائید البته در آیه مزبور کلمه سر بمعنی زنا هم گفته شده است.
2) بمعنی پنهان کردن چنانکه در آیه 13 سوره ملک میفرماید: )
وَ أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ
ص: 220
[سوره البقرة ( 2): آیه 78 ] .... ص : 220
اشاره
( وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلَّا أَمانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ ( 78
ترجمه و شرح .... ص : 220
خداوند متعال در این آیه شریفه بیان میکند که گروهی از بنی اسرائیل بیسواد و نادانند و از کتاب آسمانی خود چیزي نمیدانند و
داراي اندیشه بچگانه و مانند طفل، طفیلی مادرند و آنچه از علماي خویش میشنوند میپذیرند و جز پندارها و گمانها و آرزوهاي
نابجا و اکاذیب رهبرانشان چیزي ندارند.
اینها با تعلیمات و تلقینات غرورانگیز گمان میکنند برگزیدگان خدا و آمرزیده خدایند و هر اندازه گناه داشته باشند برتر از دیگران
هستند و در سراي آخرت نیز مورد شفاعت پیغمبران خود میباشند در حالیکه میدانند وقتی منافع دانشمندانشان بخطر میافتد آیات
الهی را تحریف میکنند و در نقل احکام کتاب آسمانیشان امین نیستند و اینها در آن آرزو و آمالیکه در دل خود میپرورانند یقین
صفحه 112 از 257
الهی را تحریف میکنند و در نقل احکام کتاب آسمانیشان امین نیستند و اینها در آن آرزو و آمالیکه در دل خود میپرورانند یقین
بواقعیت و حقیقت آن ندارند بلکه بوهم و گمان موهوماتی را حقیقت پنداشته و پایبند آن گشتهاند لذا نباید امیدي بایمان آوردن
اینقوم داشته باشید اینک میفرماید: ص: 221
پارهاي از جماعت یهود امّی و بی سوادند و از علم و دانش بهرهاي ندارند و کتاب خدا را جز یک مشت خیالات و آرزوها نمیدانند
و تمیز و تشخیص بین تورات حقیقی و تورات تحریف شده را نمیدهند و تنها به پندارهایشان دل بستهاند در صورتی که در
معتقدات اولیه و اصول دین تقلید حرام است و مجرّد تلاوت کتاب کافی نیست بلکه توجه بمعرفت معانی کتاب ضروري است از
این رو علماي بزرگ اسلام تحقیق و استدلال در اصول را بر همه و فروع را بر مستعدان واجب میدانند و در قرون اولیه اسلام نیز
عقیده را جز با برهان و عمل را جز از روایت و قرآن و تقلید را در فروع غیر منصوص آنهم از موثقین راویان نمیپذیرفتند.
(78)
ص: 222
[سوره البقرة ( 2): آیه 79 ] .... ص : 222
اشاره
فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا
( یَکْسِبُونَ ( 79
ترجمه و شرح .... ص : 222
خداوند متعال در این آیه مبارکه بیان میکند که: گروهی دیگر از علماء و دانشمندان یهود که از نادانی و بیسوادي ساده دلان سوء
استفاده نموده و براي حفظ منافع خود دست بتحریف کتاب خدا میبردند و آن را کم و زیاد میکردند و آیات مربوط بصفات
پیغمبر را تغییر داده و بجاي آن صفات، ضد آن را مینوشتند و میگفتند که از جانب خدا آمده تا سودي بچنگ آورند و اسباب
خوشی زندگی خویش را فراهم میکردند غافل از اینکه آنچه را که با این اعمال و رفتارشان از دست میدهند قابل مقایسه با آنچه
از این راه بدست میآورند نیست پس واي بر آنان در مقابل این عملشان و واي بر آنها از درآمدي که این عمل براي آنها داشت
اینک میفرماید:
پس واي بر آنانکه مطالبی با دست خود مینویسند سپس میگویند از طرف خدا است و عذاب سخت بعلماء و دانشمندان یهود که
کتاب تورات را بدستهاي خود ص: 223
نسخ نموده و تغییر میدهند و هر چه میل و هواي نفسانی آنها است مینویسند و بعد میگویند این کتاب و نوشته از جانب خدا است
تا به بهاي اندکی آن را بفروشند زیرا کالاي دنیا هر چند هم زیاد باشد در مقابل عذاب الهی بسیار ناچیز و بیمقدار است پس واي
بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و کلمات کتاب خدا را نسخ و تحریف نمودند و واي بر آنها از آنچه بدست میآورند یعنی از
مردم عوام اموالی را بدست میآورند و آنان را بر حالت کفر و ضلالت باقی میگذارند.
از این آیه مستفاد میشود که علماء و وعّاظ دین باید متنبّه گشته و دست بکتمان حقایق نزنند و منافع دنیوي خود را بر بیان حقایق
دین مقدم ندارند.
(79)
ص: 224
صفحه 113 از 257
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 224
بود امیّون از ایشان فرقه در بحار آرزوها غرقه
بیخبر بودند از علم کتاب جز امانی نی که از وجه صواب
این نبود الا ظنون و جز قیاس طفل پندارد فلکرا پشت طاس
واي آن کو شد نویسنده کتاب از هواي نفس و کسب نان و آب
بهر این معنی بر ارباب فنون گفت ویل للّذین یکتبون
آنچه خود تحریف کردند از عناد این بود گویند از ربّ العباد
پس دهند آن بر بهاي اندکی همچو گوهر بر مویزي کودکی
واي آنان که نویسد دستشان تا کند بر دوزخی پیوستشان
حرفی از تحریف شد ز اقلامشان از کتاب آتش بود فرجامشان
ویل زان خوئی که کردند اکتساب هیچ چون آگه نبودند از کتاب
کیست امّی و هم دور از راه تو عقل تورات و کلام اللّه تو
و هم خواند این کتاب از عاریت نی ز وجه علم و اخلاص و نیت
نیست حرفی از کتاب آگاه او کی شناسد راهرا از چاه او
لیک پندارد که داند راهرا یا چو پیغمبر کلام اللّه را
اي خداي بی نظیر اشراق عقل کن تو بر ما چون توئی خلاق عقل
تا نویسم آنچه حق است از کتاب باشدم تفسیر و تأویل از صواب
(79)
ص: 225
شأن نزول .... ص : 225
برخی از دانشمندان یهود صفات رسول خدا را که در تورات بیان شده بود از ترس اینکه مبادا منافع آنان که همه ساله از طرف عوام
یهود بآنها داده میشد بخطر بیفتد تغییر دادند تا اینکه در میان عوام یهود نسبت به پیغمبر اسلام ایجاد شک و شبهه نمایند و بطوریکه
کشف الاسرار از عامه و روض الجنان از خاصه نقل کرده در کتاب تورات ضمن اوصاف پیغمبر اکرم نوشته بود که وي مردي نکو
روي و سیاه چشم و داراي موي مجعد و سیاه میباشد علماء یهود وقتی مشاهده کردند که اوصاف پیغمبر اسلام با آنچه در تورات
آمده مطابقت دارد بخاطر منافعشان در صدد تحریف آن بر آمده و چنین نوشتند که وي مردي بلندقد و ازرق چشم و سرخموي
است لذا وقتی رسول خدا از مکه بمدینه هجرت کردند یهودیان که وصف او را از علماء خود شنیده بودند گفتند این آن محمّد
نیست که وصف او را در تورات خواندهایم بنابراین این آیه نازل شد و این شأن نزول را نسائی نیز از ابن عباس نقل کرده است و
ابن ابی حاتم هم از مفسرین عامه این سبب نزول را تأیید نموده است.
ص: 226
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 226
قوله تعالی وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ امّی- یعنی بیسواد و درس نخوانده راغب میگوید امّی کسی است که خواندن و نوشتن بلد نباشد و از
صفحه 114 از 257
قطرب نقل میکند امیّۀ بمعنی غفلت و جهالت است و امّی هم از همین ریشه است که بمعنی قلت معرفت میباشد المیزان مینویسد:
امّی یعنی منسوب بامّ زیرا مهربانی مادر مانع از آن میشد که فرزندش را بدست معلّم بسپارد.
و این کلمه در دو جا صفت براي رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله ذکر گردیده است چنانکه در آیه 157 و 158 سوره اعراف
میفرماید:
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ ... فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ و این صفت یکی از دلایل نبوت و رسالت آنحضرت بود که
پس از بعثت و نبوت با عالیترین احکام و علوم دنیا را عوض کرد و این کار از یک شخص درس نخوانده محال بود مگر اینکه این
موهبت عظمی از جانب خداوند بایشان رسیده باشد چنانکه در آیه 48 سوره عنکبوت میفرماید:
وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ.
یعنی اي رسول گرامی تو پیش از نزول وحی کتاب نمیخواندي و با دستت نمینوشتی و اگر غیر از این بود اهل باطل در تو شک
میکردند لکن پس از ص: 227
نزول وحی و بعثت و رسالت میخواند و مینوشت.
و در ضمن آیات قرآن به معنی اطلاق گردیده است:
1) بمعنی اعراب شبه جزیره چنانکه در آیه 2 سوره جمعه میفرماید: )
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ ( 2) بمعنی یهودیان چنانکه در آیه 78 سوره بقره میفرماید:
وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلَّا أَمانِیَّ ( 3) بمعنی درسناخوانده چنانکه در آیه 157 سوره اعراف میفرماید:
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ قوله تعالی فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ویل- بمعنی واي کلمه وعید و عذاب است یعنی
عذاب و درد و مصیبت و هلاك و لعن و نفرین باد بر او.
طبرسی گفته ویل لفظی است هرکه در مهلکه واقع شود آن را بکار میبرد و آن در اصل عذاب و هلاکت است. راغب از اصمعی
نقل کرده ویل بمعنی قبح است و گاهی در تحسّر و تأسف بکار برده میشود بخلاف کلمه ویح که در ترحم استعمال میشود چنانکه
در آیه 15 سوره مرسلات میفرماید:
وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ یعنی واي در آن روز بر تکذیب کنندگان در مجمع البحرین مینویسد:
هو واد فی جهنّم لو ارسلت الیه (فیه) الجبال لماعت اي ذابت سعید مسیب نیز اینقول را نقل کرده است لیکن راغب گفته کسیکه
ویل را به درّه یا چاه تفسیر نموده منظورش این است که هر کجا در قرآن براي کسی ص: 228
ویل گفته شده آنکس مستحق عذابی در جهنم شده است نه اینکه معنی لغوي چاه یا دره باشد در هر صورت ویل کلمهاي است که
از بدبختی و عذاب حکایت میکند.
و از این ماده است:
ویلۀ- یعنی رسوائی چنانکه در آیه 49 سوره کهف میفرماید:
یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَ غِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها یعنی رسوائی باد مرا این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و یا
بزرگی را باقی نگذارده جز اینکه همه را بحساب آورده؟
ص: 229
[سوره البقرة ( 2): آیه 80 ] .... ص : 229
صفحه 115 از 257
اشاره
( وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ ( 80
ترجمه و شرح .... ص : 229
خداوند متعال در این آیه مبارکه عقائد فاسده و پندارهاي بیپایه جامعه یهود را که از بزرگان و علماء هم کیش خود در نتیجه
تحریف تورات استفاده نموده و بدان معتقد شدهاند توبیخ کرده و بیان میکند که اینها گمان میکنند از عذاب رستهاند و آتش دوزخ
بیش از چند روزي که بگوساله پرستش نمودند آنها را معذب نخواهد کرد آنهم آتش آنان را مسّ میکند و بپوست بدنشان میرسد
و شاید درد و رنجی هم بآنها نرساند آیا پایه این دلخوشی و آرزو روي چیست و چگونه وقت را محدود میکنند آیا عهد
خصوصی یا عمومی از خدا و پیغمبران گرفتهاند تا از قانون کلی مجازات مستثنی باشند و یا بخداوند چیزي را نسبت میدهند که نه
از راه برهان و دلیل و نه از راه وحی و کتاب بآن علم یافتهاند بلکه این گفتار را بدون دلیل و ندانسته بخدا نسبت میدهند چنانکه
میفرماید:
و چون کسان و خویشان بعضی از یهود از راه پند و اندرز بآنان میگفتند چرا شما نفاق و دوروئی میکنید و دروغ میگوئید با
اینکه میدانید این کردار ص: 230
زشت موجب سخط و غضب خدا است و شما را بعذاب الهی گرفتار میکند آنها در جواب میگفتند هرگز آتش دوزخ جز چند
روزي بما نخواهد رسید فقط چند روزي که بگوساله سامري پرستیدیم معذّب خواهیم بود و آنهم زود منقضی میشود لذا شایسته
نیست بخاطر عذاب مختصر که پس از آن در نعمات بهشتی مخلد خواهیم بود بذلت و خواري تن داده و از محمّد صلّی اللّه علیه و
آله پیروي نمائیم و دست از نعمات دنیائی برداریم خداوند در پاسخ گفتار نادرست آنان میفرماید:
اي رسول گرامی بآنان بگو آیا پیمانی نزد خدا گرفتهاید که بیش از چند روز معذب نخواهید شد؟ اگر چنین است خدا هرگز به
پیمانش تخلف نمیکند زیرا تخلف بعهد و پیمان نقص و عیب است و خدا از همه نقائص منزه و مبرّا است ولی چنین نیست یا اینکه
چیزي بخدا نسبت میدهید که بآن علم ندارید.
از این آیه استفاده میشود:
که خدا بدون ایمان و عمل صالح کسی را نمیبخشد و مجازات انسانها باندازه مخالفت آنان خواهد بود.
80 ) ص: 231 )
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 231
آتش ار گفتند ما را در فروز مس نخواهد کرد غیر از چند روز
گو بر ایشان هیچ عهدي از خدا این چنین بگرفتهاید آیا شما
پس نخواهد عهد خود کرد او خلاف این شما گوئید از کذب و گزاف
بر خدا گوئید آیا آنچه نیست مر شما را علم بر وي تا که چیست
(80)
ص: 232
شأن نزول .... ص : 232
صفحه 116 از 257
ابن عباس و مجاهد گفتهاند یهودیان قبل از ورود پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله بمدینه معتقد بودند که طول مدت و زمان دنیا
هفت هزار سال است و خداوند متعال در مقابل هر هزار سال یک روز بندگانش را معذب خواهد نمود سپس عذاب از آنان قطع
خواهد شد لیکن قتاده و عکرمه و ابو العالیۀ و سدي میگویند که یهودیان معتقد بودند که فقط چهل روز که اینها گوساله
پرستیدهاند معذب خواهند بود و بعد از آن عذاب برداشته میشود سپس خداوند متعال این آیه را نازل فرمودند.
سیوطی نیز این گفتار را بطور خلاصه از ابن عباس نقل کرده است.
ص: 233
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 233
قوله تعالی وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ مسّ- یعنی دست زدن، رسیدن و یافتن مجمع مینویسد مسّ نظیر لمس است و فرقشان آن است که
در لمس احساس هست.
و اصل مس چسبیدن و شدت جمع است چنانکه در آیه 140 سوره آل عمران میفرماید:
إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ و از این مادّه است:
تماس- بمعنی مسّ کردن بیکدیگر است چنانکه در آیه 3 سوره مجادله میفرماید:
فَتَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا یعنی باید عبدي آزاد کند پیش از آنکه با هم نزدیکی کنند.
مساس- بفتح میم اسم فعل است یعنی مرا مسّ نکن بمن دست نزن چنانکه در آیه 97 سوره طه میفرماید:
قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ ولی قرائت مشهور در قرآن بکسر میم است و معنیش این است که کسی را مس
نمیکنیم و کسی مرا مس نمیکند و در ضمن آیات قرآن بمعانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است: أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 2، ص: 234
1) بمعنی جماع کردن چنانکه در آیه 49 سوره احزاب میفرماید: )
ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ یعنی من قبل ان تجامعوهنّ ( 2) بمعنی فرا رسیدن و برخورد کردن، چنانکه در آیه 95 سوره
اعراف میفرماید:
قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ یعنی کافران گویند رنج و مصیبت و بلا بر پدران ما رسید و ما از آن ایمن هستیم ولی ما بناگاه آنها
را بکیفر اعمالشان عقاب کردیم.
3) بمعنی بی خردي و سرگردانی چنانکه در آیه 275 سوره بقره میفرماید: )
الَّذِي یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ یعنی ربا خواران روز قیامت همانند شخصی که وسوسه شیطان او را دیوانه و سرگردان نموده از قبر
خویش برخیزند.
ص: 235
[سوره البقرة ( 2): آیات 81 تا 82 ] .... ص : 235
[سوره البقرة ( 2): آیه 81 ] .... ص : 235
اشاره
صفحه 117 از 257
( بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَۀً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ( 81
ترجمه و شرح .... ص : 235
خداوند متعال در این آیه شریفه با طرح یک قانون کلی جواب دندان شکنی بجماعت یهود داده که از حقیقت تفکر اسلام در باره
زندگی و انسان نشان دارد و آن این است که پاداش در برابر کردار و درخور این کردار است و همه انسانها از نظر کیفر و پاداش
برابرند و همچنین راز خلود در آتش دوزخ را با یک بیان جامع و رسا اعلام فرموده است زیرا کسب سیئه و پرداختن بگناه که عمل
جوارح و ناشی از نیّت و اراده است با تکرار و اصرار آثار ثابتی در نفس میگذارد و بصورت حالت و عادت و ملکه در میآید تا
آنجا که ضمیر و وجدان را فرا میگیرد و بر جوارح مسلط میشود و انسان را از محیط هدایت و توجه بحق بیرون میبرد تا آنکه چنین
مردمی دچار شرك و کفر معنوي گشته و آثار مکتسبات و سیئات، لازم لا ینفک و مصاحب ذاتی میگردد و در اثر کسب گناه
فراوان زندانی براي خویش تهیه میکند که همه منافذ خروج از آن بسته میگردد لذا همیشه در آن میماند اینک میفرماید:
اي جماعت یهود چنین نیست که شما میگوئید بلکه قانون کلی و اساسی ص: 236
این است که هر کس از یهود و غیر یهود گناه کرد و آثار گناه از هر طرف او را احاطه نمود بطوریکه تمام شراشر وجود او را
گرفت و ارتباطش با دین و آئین الهی قطع گردید آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند و راه نجات و خلاصی براي آنان
نیست زیرا آن ملکات ردیه و اوصاف رذیله که در اثر مداومت بر معاصی در نفس و سریره خود اندوختهاند ملازم با آتش است و
شما هم که به نبوت و رسالت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و ولایت علی و یازده فرزندش ایمان نیاوردهاید از جمله آنها هستید و
بطور دائم و جاوید در آتش جهنم خواهید ماند.
(81)
ص: 237
[سوره البقرة ( 2): آیه 82 ] .... ص : 237
اشاره
( وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّۀِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ( 82
ترجمه و شرح .... ص : 237
براي اینکه مطلب کاملا روشن گردد خداوند متعال در این آیه شریفه نفوس درخشان اهل ایمان و کوشاي در راه عمل صالح را
بیان کرده و اشاره میکند که بهشت براي همیشه مسکن و مأواي آنها است و از نعمتهاي بی پایان آن بهرهمند خواهند شد لذا
میفرماید:
و کسانیکه بخدا و رسول او ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند و طبق دستور الهی رفتار نمودهاند و دین در زوایاي قلب
آنان رسوخ کرده اهل بهشتند و همیشه در آن خواهند بود.
از این آیه استفاده میشود:
براي دخول به بهشت تنها ایمان کافی نیست بلکه عمل هم شرط میباشد و همچنین از این آیه و آیه قبل مستفاد میگردد که خدا به
احدي نظر خصوصی ندارد بلکه مجازاتهاي جهنم و نعمتهاي بهشت مربوط باعمال و رفتار انسانها است.
(82)
صفحه 118 از 257
ص: 238
ترجمه و شرح [منظوم .... ص : 238
آري آنکو سیئاتی اکتساب میکند گردد محیطش در عذاب
خالدونند آن گروه و جزء نار چون درخت اکتساب آید ببار
هم بدینسان مؤمنان و صالحان هست جفت بهر ایشان جاودان
بر گمانشان وقت پاداش از نشان شد مساوي با زمان ذنبشان
غافل از آنکه عمل در ذات نفس گر که از وجهی شود ملکات نفس
نیست آن را در مکافات انتها باقی است او را ثواب و هم خطا
وینکه میگوید محقق در کتاب که مخلد نیستند اهل عذاب
نه که او کرده است انکار خلود گفته شر نبود اصیل اندر وجود
تا تو از قولش چه فهمی اي همام گر نفهی بگذر از وي و السلام
(81 -82)
ص: 239
بحثی از نظر لغت و معنی .... ص : 239
قوله تعالی بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَۀً کسب- یعنی بچنگ آوردن، تحصیل نمودن، کاریکه براي جلب نفع یا دفع ضرر است مجمع
مینویسد: کسب مال و علم بمعنی طلبیدن آندو است کسب اثم یعنی متحمل شدن بگناه و انجام دادن آن است.
بنظر راغب کسب در آنچه شخص براي خود یا براي دیگري میکند بکار برده میشود مانند کسبت فلانا کذا ولی اکتساب در آن
است که فقط براي خود کسب کند پس هر اکتساب کسب است ولی هر کسبی اکتساب نیست و در خیر و شرّ هر دو بکار رفته
است لکن بیشتر در عمل بد بکار برده میشود چنانکه در آیه 286 سوره بقره میفرماید.
لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَ بَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَ بَتْ ولی طبرسی و صاحب قاموس و اقرب الموارد و صحاح بین کسب و
اکتساب فرقی قائل نشدهاند و هر دو را بیک معنی میدانند.
و در ضمن آیات قرآن مجید بمعانی مختلفی بکار برده شده از آن جمله است:
1) بمعنی نگاشتن و نوشتن چنانکه در آیه 79 سوره بقره میفرماید: )
فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ یعنی واي بر حال آنان که از پیش خود چیزي بنویسند و آن را بخداي أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص: 240
سبحان نسبت دهند و باز واي بر آنچه که آنها از پیش خود نگاشته و به شکل نوشته بخورد مردم دهند.
2) بمعنی فرزند چنانکه در آیه 2 سوره مسد میفرماید: )
ما أَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ این نظریه را مجاهد نقل نموده است.
3) بمعنی ذخیره کردن چنانکه در آیه 267 سوره بقره میفرماید: )
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ ( 4) بمعنی انجام دادن کار چنانکه در آیه 134 سوره بقره میفرماید:
تِلْکَ أُمَّۀٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ.
صفحه 119 از 257
قوله تعالی هُمْ فِیها خالِدُونَ.
خلد و خلود یعنی همیشگی، جاودانی، مکث طویل، بنظر راغب خلد دور بودن چیزي از برخورد به فساد و باقی ماندن آن چیز بر
حالتی که قبلا بر آن حالت بوده است و عرب چیزي را که فساد و تباهی در آن راه ندارد و بآن نمیرسد با واژه خلود توصیف
میکند.
کلمه خلود فقط یک بار در قرآن آمده است چنانکه در آیه 34 سوره ق میفرماید:
ادْخُلُوها بِسَ لامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ ولی خلد بضم اول شش بار در ضمن آیات قرآن بکار برده شده است چنانکه در آیه 52 سوره
یونس میفرماید:
ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ و از این ماده است:
مخلد یعنی کسیکه مدت زیادي باقی میماند مخلّد بکسی گفته میشود که ص: 241
زود پیر نمیشود و پیري از او بتأخیر میافتد سپس بطور استعاره در معنی همیشه باقی و پایدار و جاودانه بکار رفته است و جمعش
مخلدون چنانکه در آیه 17 سوره واقعه میفرماید:
یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ و این ماده در ضمن آیات قرآن در دو معنی بکار برده شده است.
1) بمعنی میل جمع آوري ثروت و دارائی چنانکه در آیه 176 سوره اعراف میفرماید: )
وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ یعنی و لکن بلعم باعور به ثروت و دارائی دل بست و در زمین فرو ماند.
2) بمعنی جاودانی همیشگی چنانکه در آیه 3 سوره همزه میفرماید: )
یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ
ص: 242
توضیحات .... ص : 242
1) قوله تعالی أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ علماء یهود و عوام الناس آنها همه در ضلالت بوده و معذب خواهند )
شد زیرا علماء که باید بعلم خود عمل کنند و دستورات تورات را بدون تحریف بمردم زمان خود بگویند بوظائف خویش عمل
نمیکردند عوام هم با داشتن قدرت تحصیل علم نباید در اصول دین بعلماء تقلید کرده و با تقلید از علماء بقرآن کافر شدند ولی
آنها علم را ترك نموده و به تقلید اکتفا کرده و در ضلالت باقی ماندند از این رو هر دو دسته مستحق عذاب الهی هستند.
تقلید اصولا بر خلاف اصل و قاعده اولیّه است زیرا اخذ قول غیر بدون مدارك جایز نیست ولی در احکام اجتهادیه که براي غیر
مجتهد استنباط آنها از روي مدار کش ممکن نیست از باب رجوع جاهل بعالم و غیر اهل خبره باهل خبره با شرایط مقرره از عدالت
و خبرویت و نحو اینها تقلید از مجتهد جامع الشرایط بلامانع است ولی تقلید در اصول دین جایز نیست زیرا مدارك و ادله آن
واضح و تحصیل اعتقاد بآنها از روي دلیل براي همه میسّر است بلکه در ضروریات و اجماعیّات و عقلیات مستقله نیز تقلید لزومی
ندارد و همچنین تقلید از عادات و رسوم ملل مختلفه و اشخاص متفرقه نیز اشتباه و نابجا است و بسا اینگونه تقالید ملتها را بسقوط و
نابودي میکشاند.
خلق را تقلیدشان بر باد داد اي دو صد لعنت بر این تقلید باد
ص: 243
و تقلید عوام الناس یهود از احبارشان نیز که میگفتند این آن پیامبري نیست که تورات بشارت داده از تقالید مذموم و حرام بوده
است لذا روش اکثر کفار و و اهل باطل وقتی انبیاء آنها را بدین حق دعوت میکردند این بوده که میگفتند.
صفحه 120 از 257
إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّۀٍ وَ إِنَّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ.
2) قوله تعالی إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ ظن حالت نفسانی وجدانیه است نسبت بمتعلّقش زیرا اگر نفس بمطلبی یا بموضوعی توجه کند یا )
متعقد بوجود و تحقق آن میشود و احتمال خلاف آن را نمیدهد در اینصورت اگر مطابق با واقع باشد آن را یقین گویند و اگر بر
خلاف واقع باشد آن را جهل مرکب نامند و اگر معتقد بر خلاف و عدم مطابقت آن با واقع شود آن را یقین بخلاف مینامند و اگر
احتمال صدق و کذب و مطابقت و مخالفت و صحت و فساد هر دو را بدهد در اینصورت اگر طرف مطابق را ترجیح دهد ظن
بمعنی اخص است و آنهم داراي مراتبی است که هر چه ترجیح بیشتر شود ظن قویتر میگردد تا برسد بظن قریب بعلم که آن را ظن
اطمینانی و ظن متآخم بعلم تعبیر میکنند و هر چه ترجیح کمتر شود ظن ضعیفتر میگردد تا برسد بظن قریب بشک که ظن
ضعیفش نامند و اگر طرف مخالف را ترجیح دهد آن را وهم یا ظنّ بخلاف گویند و آن هم داراي مراتبی است و اگر هر دو
احتمال برابر باشد آن را شک بمعنی اخص مینامند.
و ظن در آیه مورد بحث همان ظن بمعنی اخص است که مسلما در باب اصول دین حجت نیست براي اینکه باب علم براي آنها
مفتوح است بخصوص در ص: 244
زمان نبی صلّی اللّه علیه و آله و مشاهده معجزات باهرات و آیات بیناتی که از آن حضرت ظهور مینمود.
و اما کلام در حجّیت ظن در احکام بدین ترتیب است که چون احکام شرعیۀ قضایاي حقیقیه است که تابع موضوع میباشند تا
موضوع محقق نشود مجرّد انشاء بوده و حکم نیست چنانکه همه قضایاي عقلیۀ و علمیۀ در همه علوم از این قبیل است مثلا گفته
میشود کلّ زوج منقسم بمتساویین که تحقق حکم انقسام بمتساویین وقتی است که موضوع زوجیت در خارج تحقق پیدا کند
بخلاف قضایاي خارجیه که تحقق آنها قبل از اخبار است یعنی حکم بر افرادیکه در خارج تحقق یافتهاند حمل میشود مانند:
قتل من فی العسکر بنابراین براي حکم شأن و مراتب تقعل نمیشود لذا اگر علم بتحقق حکم پیدا شود منجز میگردد و بر مخالفت
آن استحقاق عقوبت پیدا میشود و اگر علم پیدا شود منجز نمیگردد بلی اگر ظنّ پیدا شود هرگاه بر اعتبار این ظن دلیل قطعی
علمی باشد همان علم بحکم است و از آن بظن خاص تعبیر میشود مانند ظواهر آیات یا خبر ثقه و نحو اینها و اگر دلیل قطعی علمی
نداشته باشد ظن غیر معتبر است و با شک و وهم تفاوت ندارد و آن مجراي اصول است که اصل استصحاب یا برائت یا اشتغال یا
تخییر یا در موارد خاصه اصالۀ الحلّ و اصالۀ الطهارة و نحو اینها باشد.
3) قوله تعالی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَۀً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ سیئه محیطه یعنی گناهی که بآدمی احاطه کند و تمام وجود او را فرا گیرد. )
گناهی است که بکلی او را از دین خارج کند و از ولایت و دوستی خدا منتزع ص: 245
نماید و چیزي او را از غضب و سخط خدا مصون ندارد این گناه همان شرك بخدا و کفر باو و به نبوّت پیغمبر و ولایت علی و
خلفاء او میباشد که هر یک از این گناهان باو یعنی باعمال او احاطه پیدا میکند، بتدریج آنها را باطل و محو میسازد و تحقیق در آن
این است هر کس گناهی مرتکب شود از آن دل نکند او را بمعاودت مانند آن و ارتکاب بزرگتر از آن میکشاند تا بتدریج گناهان
بر او مستولی و قبح گناه از نظر او محو میگردد و تمام قلب او را فرا میگیرد و بالطبع مایل بمعاصی گشته و آنها را نیکو میپندارد
و معتقد میشود که سواي آن لذتی نیست و نسبت بکسانیکه او را از آن منع میکنند دشمن میگردد. و آیات خدا را هم تکذیب
میکند چنانکه در آیه دیگر میفرماید:
ثُمَّ کانَ عاقِبَۀَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواي أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ یعنی پس از آن فرجام کار کسانیکه مرتکب کارهاي بد و گناهان شدند این
شد که آیات خدا را دروغ پنداشته و تکذیب کردند و این تکذیب منجر بشرك میشود و شرك موجب خلود در آتش است و
بعقیده ما امامیه سواي شرك استحقاق خلود در آتش نمیآورد و این مطلب را مجمع البیان نیز از ابن عباس و ابی العالیه و ضحاك
نقل کرده است و اضافه میکند:
صفحه 121 از 257
آیه بعد که میفرماید: کسانیکه ایمان آورده اعمال شایسته انجام دادهاند پیوسته در بهشت خواهند بود نیز این نظریه را تأیید میکند
زیرا چگونه ممکن است که پاداش همیشگی با کیفر دائمی همراه باشد پس بخاطر توافق این دو چارهاي نیست مگر اینکه بگوئیم
منظور از سیئه در آیه مورد بحث همان شرك بخدا است.
و امّا موضوع تحابط که گناه طاعت را از بین میبرد بطلان این عقیده ص: 246
نیز در محلّ خود ثابت گردیده است لذا معنی آیه چنین میشود: هر کس مرتکب گناهی شود و شرك و کفر بر او احاطه کند و
تمام جوارح او را فرا گیرد چنین اشخاصی ملازمان آتشند و در آن بطور دائم و جاوید خواهند ماند.
و علّت اینکه در این آیه مبارکه کلمه احاطت در مورد خطیئه بکار رفته نه در مورد سیئۀ فقط بخاطر رعایت مرتبه کامله بلاغت و
فصاحت است.
4) قوله تعالی هُمْ فِیها خالِدُونَ برخی از محققین حکماء و متکلمین اسلامی خلود در جهنم را با اصول مسلّمه عقلی ناسازگار )
میدانند و معتقدند که خلقت جهان از مبدء خیر و رو بخیر و کمال و صلاح است و آدمی که مستعد و کوشاي بسوي کمال و
سرشت فطرتش بر خیر میباشد در جهنم که محیطی دور از حق و خیر است براي همیشه نمیماند زیرا دوري از خیر و حق قسریست
و قسر پایدار و ابدي نیست و آثار گناه عرضی است و عرض زود یا دیر زائل میگردد و نیز ابدیت در دوزخ با وسعت رحمت و
شمول آن سازگار نیست و همچنین عذاب نامحدود در برابر گناه محدود مخالف عدل است روي این موازین و اصول که نزد این
محققین مسلم است آیاتی را که دلالت بر خلود و ابدیت در عذاب دارد بمعانی زمانهاي طولانی دانستهاند.
آنها از این حقیقت غافلند که: گر چه در بیشتر نفوس استعداد خیر و کمال غالب است ولی در آغاز فطرت همه نفوس در سر حدّ
میان خیر و شر و کمال و نقص قرار گرفتهاند این قابلیت بر سبب اختیار و کسب در هر جهتی فعلیت مییابد چون خویها و ملکات
میراثی و اکتسابی و خصلتهاي حیوانی بر نفوس غالب آمد، صورت فطري و باطنی را یکسره دگرگون مینماید و آن را از محیط
، جاذبه رحمت بیرون میبرد آنگاه آنصورت و محیطی که با اختیار و کسب فرا آورده و فراهم أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 2
ص: 247
ساخته براي شخص طبیعی میگردد و دیگر بقاء در این محیط قسري نخواهد بود که دوام نیابد و نیز آثار اعراض در نفوس قابل
چون بصورت جوهري در آمدند زائل نمیشود و مانند حیوان یا پستتر از آن خود فاقد استعداد فرا گرفتن رحمت میگردند از این
رو مانند هر موجود فاقد استعداد، مشمول رحمت واسعه نمیشوند و همانسان که حیوان محکوم غرائز است این گروه براي همیشه
محکوم خویهاي اکتسابی خود هستند و محیط عذاب محیط خوي گرفته طبیعی آنها میشود چنانکه در دنیا این طبیعت ثانوي و
انقلاب نفسانی در معدودي از نفوس مشهود است لذا خلود در عذاب با اصول خلقت و خیر و کمال و رحمت عدل ناسازگار نیست
و موافق قوانین و نوامیس آفرینش و سرشت اثر پذیر آدمی و تکامل نفوس در جهتی است که هر کس خود اختیار کرده آن نفوس
که باختیار و پیوسته کسب سیّئۀ کرده و آن را کمال هستی خود تشخیص داده آثار مکتسبات لازم لا ینفک و مصاحب ذاتی آنان
شده و خود با کسب سیّئه سیّئی شدهاند چون لازم سیّئات یا صور باطنی آن آتش و جهنّم است که با آن ملازم و مصاحب و در آن
جاودانند.
قوله تعالی لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً اعتقاد به این که ملت یهود و گنهکاران آنها چند روزي بیشتر کیفر و مجازات نمیبینند و
سپس بهشت الهی براي همیشه جایگاه آنها است مطلبی است که با موازین صحیح بهیچ وجه سازش ندارد مگر آنها چه کردهاند که
از قانون کلی مجازات مستثنی باشند در صورتی که این عقیده با عدالت خداوند نیز سازگار نیست اگر کسی بگوید این سخن یهود
سخنی است که شما هم بآن اعتقاد دارید زیرا شما میگوئید مؤمن اگر چه گناهی زیاد هم داشته باشد در صورتی که با ایمان أنوار
العرفان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص: 248
صفحه 122 از 257
از دنیا برود مخلد در عذاب نخواهد بود و بواسطه ایمانی که دارد نجات پیدا خواهد کرد یهود هم میگویند ما مخلد در عذاب
نیستیم و بیش از چند مدتی در عذاب باقی نمیمانیم.
جواب دادهاند بسیار فرق است بین آن سخن و این مدّعا زیرا نقص و عیب کار آنها در اصول دین است و بر آنها لازم است که نظر
در معجزه مدعی نبوت نموده و با آیاتیکه در کتب خود دیده و شنیدهاند نبوت پیامبر اسلام را تصدیق کنند و سخن ما با شرط
تحصیل اعتقاد باصول دین و حفظ ایمان و بقاء آن است.
ص: 249
روایات .... ص : 249
1) حضرت امام حسن عسکري علیه السّلام در تفسیر آیه شریفه أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ فرمودند: زمانی که با مشاهد معجزات )
پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله عذري براي یهودیها باقی نماند در ظاهر گفتند اي پیامبر ما بتو و علی ایمان آوردیم لکن وقتی که
هم مسلکان خود را میدیدند بآنها میگفتند اظهار ایمان ما براي آن است که از شر مسلمانان و آزار محمّد صلّی اللّه علیه و آله در
امان باشیم و علاوه بر این چون اصحاب پیغمبر خیال میکنند که ما ایمان آوردهایم اسرار خود را بما اطلاع میدهند و دشمنان ایشان
را میشناسیم و با آنها متحد شده و از براي از بین بردن مسلمانان همگام میشویم با این افکار و خیالات معجزات پیغمبر را بیهودیهاي
دیگر نمیگفتند خدا پیغمبرش را از فتنه سوء آنان مطلع و آگاه ساخت که یهودیها منکرند که آنحضرت پیغمبر خدا است و این آیه
را نازل فرمود و گفت اي پیامبر گرامی آیا طمع داري خود و اصحابت این یهودیها را مسلمان نموده و ایمان بیاورند و حال آنکه
بعضی از اینها کلمات خدا را در طور سیناء میشنیدند و اوامر و نواهی او را گوش میدادند سپس کلمات آن را حذف نموده و چون
میخواستند بعده دیگر بگویند احکام را تغییر میدادند و میگفتند خداوند بما امر و نهی نموده لکن اگر آن امور دشوار و سخت
باشد نباید بر آنها عمل نمود و خود آنها میدانستند که این گفتارشان دروغ است و صحت ندارد.
2) در مجمع البیان از امام محمّد باقر علیه السّلام روایت نموده که آنحضرت فرمود گروهی از یهود که از معاندین نبودند وقتی )
مسلمین را ملاقات میکردند از ص: 250
آنچه در تورات از اوصاف پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله بود بآنها خبر میدادند و چون با بزرگان خود ملاقات میکردند آنان را
از این عمل نهی نموده و میگفتند آیا مسلمانانرا خبر میدهید بآنچه در تورات است از صفت محمّد تا با شما نزد پروردگارتان
محاجه کنند و زبانشان نیز بر ما باز باشد.
3) امام حسن عسکري علیه السّلام فرمودند شخصی بامام جعفر صادق علیه السّلام عرض نمود خداوند عوام یهود را بخاطر تقلید از )
علماي خود مذمت فرموده آیا فرقی بین عوام یهود و عوام مسلمان هست زیرا عوام مسلمانان نیز از علماء خود تقلید میکنند
حضرت فرمود میان علماء و عوام مسلمین و علماء و عوام یهود از جهتی فرق است و از جهت دیگر مساوي هستند اما از جهت
مساوي بودن خداوند عوام مسلمین را بواسطه تقلید نمودنشان از علما مذمّت نموده همانطور که عوام یهود را سرزنش کرده است
اما از جهتی که فرق دارند آن است که عوام یهود میدانستند و میشناختند که علمایشان دروغگو هستند و مال حرام میخورند و رشوه
میگیرند و احکام خدا را تغییر داده و تعصب بخرج میدهند لذا آنها فاسقند و شایسته نیست که شخص فاسق بین خدا و خلق او
واسطه باشند و همینطور اگر عوام مسلمانان هم فقیهی را بشناسند که فسق و فجور میکند و مال حرام میخورد و بمال دنیا و جمع
آن علاقمند است معذلک از چنین فقیه و عالمی تقلید نمایند مانند یهودیها هستند که مورد مذمت قرار گرفتهاند که چرا از علماء
فاسق تقلید نمودند و اما هر کدام از علماء و فقهاء که حافظ دین بوده و نفس خود را از حرام و چیزهاي مذموم دیگر باز دارد و
مطیع و فرمانبردار امر مولاي خود ائمه طاهرین بوده باشد بر عوام مسلمانان است که از چنین عالمی تقلید نمایند.
صفحه 123 از 257
4) در کافی بسند خود از امام جعفر علیه السّلام روایت نمود که آن حضرت فرمود ص: 251 )
هر کس امامت امیر المؤمنین علیه السّلام را انکار نماید آن شخص در آتش جهنم جاوید خواهد ماند.
5) ابن بابویه در کتاب امالی بسند خود از پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله در ذیل آیه بلی من کسب سیئۀ روایت نموده که از آن )
حضرت سؤال کردند اصحاب جهنّم کیانند؟ فرمود هر کس بعد از من با علی جنگ کند کافر است و اهل جهنم میباشد آگاه باشید
ایمردم علی پاره تن من است هر کس با علی دشمنی کند با من کرده و خدا را بغضب در آورده بعد به علی علیه السّلام خطاب
کرده فرمود یا علی دشمنی با تو دشمنی با من است و دوستی با تو دوستی با من است و تو در میان امت من حجّت خدائی.
6) کتاب توحید از امام موسی کاظم علیه السّلام روایت نموده که پروردگار کسی را در دوزخ بطور دائم عقوبت نخواهد کرد جز )
اهل کفر و شرك.
7) کافی از امام جعفر صادق علیه السّلام روایت نموده که اهل کفر و شرك معتقد هستند چنانکه بطور دائم زندگی نمایند همواره )
در عقیده کفر و طغیان بر پروردگار ثابت بمانند پس بهمان عقائد با کلمه استحقاق خلود در آتش دوزخ را خواهند داشت.
8) در تفسیر امام ذکر شده احاطه خطیئه بآن است که رابطه اعتقادي از پروردگار قطع گشته و انسان از طریقه عبودیت خارج )
گردد و دچار سخط پروردگار شود و عبارت از انکار وحدانیت آفریدگار و تکذیب رسالت رسول و انکار وحدانیت اوصیاء
میباشد.
ص: 252
تجزیه و ترکیب .... ص : 252
قوله تعالی أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ همزه استفهام انکاري فاء تفریع تطمعون فعل مضارع مخاطب ان یؤمنوا لکم مفعول جمله و قد
کان فریق منهم یسمعون کلام اللّه جمله حالیه فریق صفت مشبهه منهم من حرف تبعیض یسمعون جمله فعلیه و خبر براي کان کلام
اللّه مفعول جمله ثمّ یحرّفونه من بعد ما عقلوه- ثمّ حرف تفریع و ترتیب یحرّفونه فعل مضارع و مصدر آن تحریف است من بعد
ظرف و مجرور ما مصدریه و هم یعلمون جمله اسمیۀ و حال براي فاعل جمله یحرّفونه و مفعول آن بقرینه حذف شده.
قوله تعالی وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا اذا ظرف زمان لقوا فعل ماضی- و موصول و صله آن مفعول جمله است.
و اذا خلا بعضهم الی بعض- اذا ظرف زمان خلا فعل ماضی و متعدّي با حرف الی- قالوا أ تحدّثونهم بما فتح اللّه علیکم- همزه
انکاري تحدّثون فعل مضارع مخاطب و مصدر آن تحدیث است- باء حرف تعدیه ما موصول فتح اللّه جمله صله- لیحاجّوکم به لام
غایت و حرف جر اختصاص باسم دارد بدین سبب آن ناصبه در تقدیر گرفته میشود تا تأویل بمصدر گردد و جمله منصوب و
، بصورت مضارع و مصدرش محاجّه میباشد و ضمیر فاعل راجع بموصول (الّذین آمنوا) است أنوار العرفان فی تفسیر القرآن، ج 2
ص: 253
عند ربّکم- ظرف و منصوب و عامل آن جمله متصله است افلا تعقلون جمله مبنی بر توبیخ است- اولا یعلمون انّ اللّه یعلم ما یسرّون
همزه استفهام توبیخی واو عاطفه و جمله حال براي ضمیر جمله قالوا ا تحدثونهم میباشد ان اللّه یعلم ما یسرّون جمله بمنزله دو مفعول
است و لفظ جلاله اسم ان و بمنزله تعلیل است یعلم فعل مضارع و خبر جمله ما یسرّون موصول و صله و مصدر آن اسرار است و ما
یعلنون جمله معطوف و موصول و صله و مصدرش اعلان است- و منهم امیّون جمله معطرف من حرف تبعیض امیّون جمع امّی و
مرکب از کلمه امّ و یاء نسبت لا یعلمون الکتاب جمله نافیه و حالیه- الکتاب الف لام آن عهد و عبارت از کتاب آسمانی تورات
است الّا امانیّ جمله استثنائیّه امانیّ جمع امنیّۀ- و ان هم الّا یظنّون جمله نافیه و اسمیۀ ان حرف نفی و ضمیر اسم و محل آن منصوب
است و یا مبتدا میباشد الا حرف استثناء یظنّون فعل مضارع جمع و مصدر آن ظن است و محتمل است که کلمه قوم در تقدیر باشد
صفحه 124 از 257
(ان هم الّا قوم یظنّون).
فویل للّذین یکتبون الکتاب بایدیهم- فویل جمله انشائیه فاء حرف تفریع ویل اسم فعل و مبتداء للّذین یکتبون لام براي استحقاق
یکتبون فعل مضارع و جمع و مصدر آن کتابت است بایدیهم باء سببیه ایدي جمع ید ثمّ یقولون هذا من عند اللّه ثم حرف تفریع و
ترتیب قول بقرینه سیاق بمعنی افتراء و بهتان است من عند اللّه ظرف و مجرور- لیشتروا به ثمنا قلیلا لام غایت براي جمله یکتبون و
ان ناصبه در تقدیر میباشد و جمله به هیئت مضارع باء حرف بدل و ضمیر مجرور راجع بکتاب تحریف شده است ثمنا مفعول جمله
و صفت مشبهه قلیلا ص: 254
صفت- فویل لهم جمله مبتداء و خبر ممّا کتبت ایدیهم من حرف بیان و ما موصول و جمله صله آن- و ویل لهم ممّا یکسبون جمله
معطوف و انشائیه و مبنی بر نفرین ممّا بیانیه جمله یکسبون- فعل مضارع جمع و مصدر آن کسب است.
و قالوا لن تمسّنا النار الّا ایّاما معدودة قالوا ضمیر فاعل بقرینه سیاق بجامه یهود بر میگردد لن تمسنا جمله نافیه بنفی ابد و مقول قول
و مصدر آن مس است النار الف و لامش عهد و عبارت از آتش دوزخ است الّا ایّاما معدودة- ایّاما الا حرف استثناء ایّاما- مستثنی
که در اصل ایوم بوده و مفردش یوم است معدودة صفت قل اتخذتم عند اللّه عهدا همزه استفهام انکاري و جمله نافیه و همزه وصل
که جزء کلمه بوده حذف گردیده و مصدر آن اتّخاذ است عند اللّه ظرف و منصوب عهدا مفعول جمله فلن یخلف اللّه عهده جمله
نافیه و منصوب و جواب استفهام انکاري ام تقولون علی اللّه ما لا تعلمون حرف ام منقطعه بمعنی بل اضراب است و یا اینکه حرف
ام متصله و بیان عدل براي استفهام است تقولون فعل مضارع جمع و مخاطب و چون با حرف علی متعدي گشته بمعنی گفتار مبنی
بر افتراء میباشد ما لا تعلمون موصول و صله و مفعول براي جمله ام تقولون- بلی من کسب سیّئۀ- من کسب جمله شرطیه موصول و
صله سیّئۀ مفعول و مفرد نکره و از ماده ساء یسوء میباشد- و احاطت به خطیئته جمله معطوف احاطت فعل ماضی و مصدرش احاطه
است یاء حرف تعدیه و ضمیر مجرور راجع بموصول است خطیئۀ مسند الیه جمله و از ماده خطاء است فاولئک اصحاب النار جمله
جزائیه اولئک اسم اشاره مبتداء اصحاب جمع صحبت صفت مشبهه و مصدر آن صحابه بمعنی ملازمت أنوار العرفان فی تفسیر
القرآن، ج 2، ص: 255
میباشد النار الف و لامش براي عهد است هم فیها خالدون تفسیر جمله متصله و بیان سیرت کفر است و الّذین آمنوا تعبیر بموصول و
صله براي اتصال بدان فضیلت نفسانیه است که تبدّل پذیر نباشد و ایمان از ماده امن است و عملوا الصالحات عملوا فعل ماضی-
صالحات جمع صالحه اولئک اصحاب الجنّۀ مبتداء و خبر و مضاف و مضاف الیه و جنّۀ از ماده جن یجنّ است زیرا عقول قاصره بشر
بر آن احاطه ندارد- هم فیها خالدون جمله با تاکیدي که دارد بهترین مژده براي بندگان شایسته میباشد.
ص: